بیزینس معماری

۱۰ سوال اساسی که معماران باید به آن پاسخ دهند!
چرایی زندگی و بیزینس معماری من چیست؟
چه مهارت و توانایی هایی دارم؟
می‌دونم چه ایده‌هایی در زمینه معماری پولساز هستند؟ (مشتری ایده آل من چه کسی است)
اهداف کسب و کار معماری من چیست؟
برای رسیدن به اهدافم، باید به چه برنامه‌هایی پایبند باشم؟
کسب و کار فعلی من به گونه‌ای است که بدون حضور من، می‌تواند جریان و سودآوری داشته باشه؟ (سیستم سازی)
چشم انداز من برای کسب و کارم چیه؟
برنامه مارکتینگ کسب و کار معماری من چیه؟
نیچ مارکت کسب و کار من چه گروهی از مخاطبان هستند؟
کسب و کار من چه ارزش هایی دارد؟

اگر پاسخ دقیقی به هر یک سوالات بالا ندارید، با شنیدن جلسات کوتاه بیزینس معماری یا خواندن مطالبی که در این صفحه برایتان درج کردیم، نگاه  دقیق تر، هوشمندانه تر و هدفمند‌تری برای بیزینس خود خواهید داشت

دانلود جلسه اول 

دانلود جلسه دوم

دانلود جلسه سوم

دانلود جلسه چهارم

دانلود جلسه پنجم

دانلود جلسه ششم

دانلود جلسه هفتم

دانلود جلسه هشتم

دانلود جلسه نهم

دانلود جلسه دهم

سوال اول: چرایی زندگی و بیزینس معماری من چیست؟

ما آدما وقتی سوار ماشین می‌شیم، می‌دونیم به کجا و چرا به اونجا می‌ریم. برای همینه که هم ترسیمِ مسیر برامون راحت‌تره و هم بودن در چنین مسیری، لذت بخش! اما وقتی موضوعِ بحث، ماشین زندگی باشه چطور؟ می‌دونیم به کجا یا چرا به اونجا می‌ریم؟

بیشتر اوقات جواب نه هست یا حداقل بله‌ی قاطعانه‌ای نداریم و به همین دلیله که مدام خسته می‌شیم از مسیری که توش هستیم !

تاکید سایمون سینک در کتاب چرایی‌تان را پیدا کنید، روی این موضوع هست که هر فعالیتی باید بر اساس عاملی درونی و اساسی باشه، تا پایدار بمونه و در طول مسیر، دست از تلاش برنداریم و به موفقیتی که لازم داریم برسیم.

حالا بذارید این موضوع رو بسط بدیم به کسب و کارِ فعلی یا آینده خودمون؛ چرایی بیزینس معماری شما چیه؟ چی باعث شده معماری رو دوست داشته باشید؟ وقتی معماری می‌کنید یا بیزینس معماری خود تون رو که دوست دارید، راه اندازی می‌کنید، جز اینکه پول در‌بیارید چی شم‌ رو خوشحال می‌کنه؟

‌پاسخ به این سوالات در گذشته هر فردی نهفته هست. با نگاه به گذشته‌تون و با کشف مهمترین سرنخ ها )تجاربی که داشتید، افرادی که برای شما تاثیر گذار بودن، زندگی‌هایی که تغییر دادید و فراز و نشیب‌های زندگیتون( می‌تونید الگو‌هایی رو پیدا کنید. الگو‌هایی که ممکنه در بخش‌هایی از داستان زندگیتون تکرار شدن!

سایمون سینک تاکید داره که چرایی آدما، عموماً بطور کامل در دوره نوجوانی شکل می‌گیره، پس این هم یه راهنمایی در مورد اینکه کجا دنبال داستان‌ها بگردیم.

بطور کلی پیدا کردن چرایی، مشابه هم زدنِ شن‌ها توی رودخونه‌ی گذشته هست برای جدا کردن طلاها!

ما توی پکیج طراحی مسیر شغلی برای معماران،  کمک می‌کنیم که هم چرایی زندگی شخصیتون رو از طریق کاربرگ‌ها پیدا کنید و هم بتونید روی بیزینس معماری خودتون تمرکز کنید و روی فعالیت‌های آینده‌تون دقیق بشید، اما قبل  از رفتن به سراغ سوال بعدی، روند زیر رو پیش برید:

  • خاطرات و داستا‌ن‌های اثر گذار زندگیتون رو پیدا کنید و روی کاغذ بیارید
  • بررسی کنید و ببینید چه الگو‌هایی توی این خاطرات هست که تکرار شده
  • از ترکیب الگو‌هایی که به دست آوردید سعی کنید چرایی زندگیتون رو کشف کنید

برای کشف خاطرات و داستان‌های گذشته، از سوالات زیر کمک بگیرید

  • اولین خاطره خوش و مشخصی که از دوران کودکی به ذهنت می‌رسه چیه؟
  • نقطه‌های عطف زندگیت، چیا بودن؟
  • کِی ازخودت گذشتی یه کسی کمک کردی و بعدش حس خیلی خوبی داشتی؟

 

 

سوال دوم: چه مهارت و توانایی هایی دارم؟

به عنوان یک معمار تخصصتون چیه؟

اگر جوابتون اینه که من متخصص طراحی معماری هستم، پس باید بپذیریم که شما هیچ تخصصی ندارید!!

چرا؟

چون هر فارغ التحصیل رشته معماری، خودشو یک متخصص طراحی معماری می‌دونه و اینطوری می‌شه که ما در حال حاضر با انبوهی از متخصصین بیکار مواجه هستیم!

توی این بخش از مطلب قصد داریم در مورد دلیل اینکه چرا باید مهارت‌ها و توانمندی‌های شخصی خودمونو بشناسیم و بر اساسش تخصص مشخصی داشته باشیم رو بیشتر توضیح بدم!!

در گذشته اینطور بود که افراد، کسب و کار ها و  مشاغل، نیاز‌های کلی‌تری رو برای مردم حل می‌کردن. اگه دستت می‌شکست، کمر درد داشتی یا سر درد داشتی یا حتی دندونت درد می‌کرد و باید می‌کشیدنش، مشخصا یک نفر پاسخگوی همه‌ی این مشکلات بود.

برای معماری هم همینطور! خونه‌ها و نیاز‌های افراد کپی و شبیه همدیگه بودن و فقط و فقط یک نفر به عنوان اوستا معمار داشتیم. اما امروز بصورت طبیعی همه‌‌ی ما می‌پذیریم که در عصر حاضر زمینه پزشکی به حدی پیشرفت کرده که برای هر مشکل و عارضه‌ای باید سراغ متخصصش رفت. پس چرا همچنان اعتقاد داریم که نقش اون معمار سنتی رو بازی کنیم؟

باید کمی از این اعتقاد دور بشیم و بریم سراغ راه حل گذر این شرایط به یک بیزینس معماری موفق:

در بخش قبلی و اولین قدم، علاقه‌هامون و چرایی هامون رو پیدا کردیم و در دومین قدم باید داشته‌هامون رو بررسی کنیم؛ چه نرم افزارهایی بلدیم؟ چه دوره‌های آموزشی تخصصی رو گذروندیم؟ توی چه زمینه‌هایی بهتر می‌تونیم کار کنیم، در مورد چه نوع متریال‌هایی اطلاعات بیشتری داریم؟ و …

خب بعد از جواب دادن به همه این سوال‌ها می‌تونید باید بدونید آرکی تایپ و الگوی کسب و کاری شما چطور هست. قبل از اینکه به سوال‌های بعدی پاسخ بدید مطلب زیر رو مطالعه کنید و ببینید و با تطبیق جوابپ‌های خودتون با الگوهایی که شناختید، مشخص کنید که تایپ کاریِ شما به عنوام یک معمار به کدوم الگو  شبیه و چه زمینه‌هایی به کسب و کار آینده یا فعلی شما نزدیک‌تره!!

آینده شغلی رشته معماری

سوال سوم: مشتری ایده آل شما چه کسی است؟

می‌دونم چه ایده‌هایی در زمینه معماری پولساز هستند و مشتری‌ها برای چه چیزی به من پول می‌دن؟

تا اینجا هر چی صحبت کردیم، نگاهمون به درون بود، یعنی ما چی داریم و کی هستیم. اما توی این بخش، قراره به بیرون نگاه کنیم. آیا شما می‌دونید براساس علاقه، چرایی و مهارت و توانمندی‌‌هاتون، چه کسانی حاضرند بهتون پول بدن؟ یا به اصطلاح کیا مشتری ایده‌آل‌ات هستن؟ عمدتاً ما وقتی با چنین سوالی مواجه می‌شیم جوابمون همه هست! همه‌ی کسایی که نیاز به طراحی معماری داشته باشن مشتری من هستن!

این یه باور کاملاً غلطیه!

ست گودین نویسنده، کارآفرین و سخنران برتر آمریکایی که در زمینه کسب و کار و بازاریابی معروفه، جلمه قشنگی داره  که می‌گه وقتی همه رو مخاطب خودت در نظر می‌گیری خیلی بعیده که بتونی کسی رو واقعا خوشحال کنی. باید یک تغییر دهنده، مهره حیاتی و غیر قابل جایگزین و منحصر به فرد باشی!

ما هم به عنوان یک معمار، باید مشخص کنیم که بطور دقیق مشتری ما کیا هستن. از این طریق می‌تونیم برای برقراری ارتباط با اون‌ها برنامه مشخصی تنظیم کنیم.

چهار سوال زیر به شما کمک می‌کنه که به یک درک نسبی راجع به مشتری ایده‌آل خودتون برسید.

سوال اول: به عنوان یک متخصص چه نیازی رو حل می‌کنید؟

سوال دوم: این نیاز مسئله اصلی چه کسانی هست؟

سوال سوم: از بین این افراد، چه کسی بیشترین نیاز رو داره؟

و سوال چهارم: ویژگی‌های این فرد چیه؟

بعد از پیدا کردن یک دید کلی در مورد مشتری ایده‌آل، با پرسیدن سوالاتی درباره رویاهاش، اهدافش، سرگرمی‌ها و منابعی که ازشون استفاده می‌کنه. حالا باید از اون فرد که مشتری ایده‌آل شماست، یک پرسونا طراحی کنید.

البته ما توی پکیج طراحی مسیر شغلی برای معماران، اصول طراحی پرسونا و حتی پیدا کردن بسیار دقیق مشتری ایده‌آل رو بهتون یاد دادیم.

بطور مثال:  خانواده های دونفره ای که به تکنولوژی و فناوری روز دنیا علاقه دارن و توی یکی از شهرهای بزرگ زندگی می‌‌کنند، ۳۰-۴۰ سالشونه، بین ۱۰۰-۷۰ میلیون در سال درآمد دارند

در نهایت باید بدونید که هر چی جزئیات بیشتری از مشتری ایده‌آل خودتون و پرسونا داشته باشید، می‌دونید چطور و کجا می‌شه اون‌ها رو پیدا کرد و راحت‌تر و دقیق‌تر و فکر شده‌تر باهاشون ارتباط برقرار می‌کنید.

سوال چهارم: اهداف کسب و کار معماری شما چیست؟

نقطه اشتراک علاقه‌ها، توانمندی‌ها و بازار و مشتری دقیقا جایی  هست که کسب و کار ما شکل می‌گیره و هویت پیدا می‌کنه و اگر سه تا سوال قبلی رو پاسخ داده باشید مشخصاً باید بتونید تعریف درستی از کسب و کار خودتون داشته باشید. اگر اینطور نیست پیشنهاد می‌دیم دوباره برگردید و عملیاتی‌شون کنید، تا بریم و اهمیت اهداف و چگونگی تعریف اون رو بررسی کنیم

هدف‌ها، نقطه‌های مشخصی برای دستیابی به چرایی یا چشم انداز کسب و کار هستند. به عبارتی گام‌هایی رو مشخص می‌کنیم که مارو از مرحله شروع تا رسیدن به نقطه موفقیت که چشم‌انداز ما است برسونه.

اما باید در نظر داشته باشیم که هدف‌هامون باید اسمارت باشن و چنین ویژگی‌هایی داشته باشن:

  • Specific: موضوع و گروه هدف مشخص داشته باشد.
  • Measurable: قابل اندازه‌گيری باشد.
  • Achievable: قابل دسترسی باشد.
  • Realistic: واقع گرايانه باشد.
  • Time Bound: محدود به زمان باشد.

و نهایتا باید برای رسیدن به هر یکی از هدف ها باید به این سوالات پاسخ بدید

  • Who: چه كسی؟
  • What: چه كاری؟
  • When: در چه زمانی؟
  • Where: در كجا؟
  • Which: چگونه؟

پیشنهاد می‌کنیم حداقل چند ساعتی رو در مورد هدف هاتون فکر کنید و روی کاغذ بیاریدشون. توی این مرحله، مهم نیست که به جواب‌های شفاف و دقیق برسید یا نه چون همیشه درون هر هدفی یک نسبیتی هم  وجود داره. اما اینکه یه شِمای کلی از چیزایی که میخواید بهشون برسید روی کاغذ داشته باشید، شما ر. هدفمند‌تر می‌کنه و کمک می‌کنه که فرصت‌های در مسیرتون رو بهتر ببینید و ازشون استفاده کنید.

سوال پنجم: برای رسیدن به اهدافم، باید به چه برنامه‌هایی پایبند باشم؟

مهم‌ترین عنصر برنامه‌ریزی پیش بینی هست. ولی خب می‌دونیم که هیچ‌وقت نمی‌شه آینده رو ۱۰۰ درصد پیش‌بینی کرد. برای همین هست که ما می‌تونیم با تنظیم عادت‌های متناسب با اهداف کلانمون برنامه‌ریزی کنیم تا خرده عادت‌ها ما رو در مسیر رشد قرار بدن.

اما این چطور ممکنه؟

تا حالا براتون پیش اومده که تصمیم بگیرید، از شنبه هفته آینده یک کاری رو شروع کنید؟ مثلا ورزش کردن، یادگرفتن یک زبان جدید و کارهایی از این دست؟ ولی خیلی طول نکشیده باشه که این تصمیمتون به تاریخ پیوسته؟!!!

جیمز کلیر توی کتاب خرده عادت ها توضیح می‌ده که هر عادت و رفتار تکرار شونده‌ای چهار مرحله مشخص داره:

  1. سرنخ
  2. تمایل
  3. پاسخ
  4. پاداش

یک مثال می‌زنم تا این چهار مرحله دقیق تر براتون مشخص بشه. فرض کنید در حال کار روی یک پروژه دانشجویی یا حرفه ای کار می‌کنید، توی یک نقطه از کارِتون به مشکلی بر می‌خورید که حل کردنش سخته! حس میکنید گیر افتادید و نمیتونید حلش کنید. پروژه رو میذارید کنار و گوشیتون رو برمیدارید و اینستاگرام رو چک میکنید. اینطوری یکم آروم تر میشید و ذهنتون هم از مشکلی که حوصله‌تون رو سر برده بود دور می‌شه!

روبه رو شدن با یک مشکل توی کار سرنخ ما بود، حس نا امیدی و علاقه‌مند شدن به دور شدن از اون مشکل تمایل ما بود، چک کردن اینستاگرام پاسخ و آروم شدن بعدش پاداش.

حالا نتیجه‌ای که می‌تونیم از این موضوع بگیریم اینه که، برای داشتن عادت‌های دائمی اول از همه باید بیاریمشون توی این قالب مشخص!

بذارید بهتون بگیم قراره چیکار کنید: هدف‌هایی که تعیین کردید‌رو دوباره مرور کنید و مشخص کنید که روزانه باید چه رفتارها و عادت‌هایی‌رو تکرار کنید که شمارو در بلند مدت به اهدافتون برسونه.

بطور خلاصه: یک لیست از عادت‌های روزانه‌تون درست کنید و برای هر کدوم، این چهار عنصر رو مشخص کنید!

اینو یادتون باشه که ما نمی‌تونیم یک عادتی رو هر روز تکرار کنیم و انتظار داشته باشیم که پاداشش رو آخر سال بگیریم! لازمه که پاداش‌های کوچیکی رو برای عادت‌های تکرار شونده‌مون در نظر بگیریم تا بتونیم به ساختن این عادت‌ها ادامه بدیم.

چهار نکته رو توی این قالب باید رعایت کنید تا درست انجامشون بدید!

  1. سرنخ هاتون باید روشن باشن
  2. تمایل هاتون جذاب
  3. پاسخ هاتون ساده و
  4. پاداش هاتون راضی کننده

 

سوال ششم: برنامه سیستم سازی کسب و کار من چگونه است؟

بنظر شما تفاوت شغل با کسب و کار یا بیزینس چیه؟

شغل یعنی شما زمان و انرژی خودتون رو با پول معاوضه می‌کنید و هر وقتی که زمان یا انرژی نگذارید، بعد از مدت مشخصی دیگه پولی هم وجود نداره. اما در مورد کسب و کار یا بیزینس چطور؟ در این مدل شما سیستمی می‌سازید که بتونید در بلند مدت، بدون اینکه زمان و انرژی دائمی صرف کنید درآمد داشته باشید!

حتماً دارید از خودتون می‌پرسید چنین چیزی امکان پذیره؟

اسنپ به عنوان یک بیزینس، نمونه‌ی ساده‌ای از یک مدل کسب و کار هست؛ در آمار سال نود و هشت اعلام کردن که دریافتی خالص سالانه‌شون صرفاً برای سفر‌ها، هزار میلیار تومان بوده!

توی این بخش از مطلب بیشتر در مورد سیستم سازی صحبت می‌کنیم.

باید بدونید سه موضوع مهم برای سیستم سازی اینا هستن: فرآیندها، تیم و ابزارها.

اجازه بدید با یک مثال ادامه بدیم: اگر یک مشتری از طریق وب‌سایت من رو شناخت و باهام تماس گرفت؛ اول مشاوره تلفنی می‌دم، بعد دعوت می‌کنم به جلسه حضوری، تفهیم‌نامه طراحی معماری تنظیم می‌کنم، بعد برای بازدید میدانی از سایت قرار می‌گذارم، چک لیست‌های مشخصی برای تنظیم قرارداد معماری دارم و همینطور بقیه روتین‌های مراحل طراحی و اجرای پروژه برام مشخص هستن.

پس شما در مراحل ابتدایی یک کسب و کار، سعی می‌کنید در طول فعالیت‌هاتون فرآیند‌های تکرار شونده رو خلق یا کشف کنید!

توی مرحله دوم وقتی بجایی رسیدید که فرآیند‌هارو کامل یاد گرفتید و می‌تونید به کسی آموزش بدید، تیم سازی‌ شروع می‌شه. حالا باید کاری که یاد گرفتید رو به شخص دیگه‌ای یاد بدید تا براتون انجام بده.  بعد از این مرحله، شروع می‌کنید به خلق یا کشف فرآیند‌های جدید و این روند مدام تکرار می‌شه تا جایی که همه فرآیندهای کسب و کار شما سیستماتیک انجام بشه.

اما نباید یادمون بره که استفاده از ابزارها هم موضوع مهمیه!

داشتن وب‌سایت، رسانه، اپلیکیشن یا هر چیزی که بتونه فرآیند‌هارو تسهیل یا حذف کنه، بخش مهمی از سیستماتیک شدن کسب و کار هست که نباید ازشون غافل شد!

پس در مسیر سیستم سازی همیشه حواستون به این موضوع باشه که در جریان فعالیت‌هاتون کارهایی که انجام می‌شه رو باید همیشه ردیابی کنید! تا بعدش بتونید از اون‌ها الگو و فرآیند‌هایی قابل سپردن به دیگران ایجاد کنید

سوال هفتم: چشم انداز من برای کسب و کارم چیه؟

تا حالا به این سوال جواب مشخصی داشتید که ده سال بعد در بهترین حالت، کسب و کارتون چطور هست؟ اگه نه همین الان قبل از خوندن ادامه مطلب، به این سوال پاسخی بنویسید!

در سلسه درس های متمم، چشم انداز به بیان محمدرضا شعبانعلی اینطوری تعریف شده که چیزی شبیه به ستاره‌ی قطبی برای دریا نورد‌ها هست. قرار نیست دریا نورد‌ها هیچ به وقت به اون ستاره‌ها برسن اما برای اینکه بتونن در مسیر درستی باشن و گم نشن، همیشه راهنماشون هست.

حالا اگر از این مثال استعاره‌ای کمی دور بشیم باید چهارتا مولفه رو برای یک چشم انداز خوب در نظر داشته باشیم:

  • آینده‌نگرانه است
  • الهام بخش است
  • بلندپروازانه است
  • واقع‌بینانه است

موضوع چشم انداز کمی وسیع و خارج موضوع بحث مطلب ما هست اما توی دوره طراحی مسیر شغلی برای معماران بطور تفضیلی در موردش صحبت کردیم و برنامه عملیاتی به شما ارائه دادیم

اما علی‌الحساب چشم اندازی که نوشتید رو دوباره مرور کنید و ببینید با این چهار مولفه همخوانی داره یا نه و نهایتاً دوباره بازنویسیش کنید!

 

سوال هشتم: برنامه مارکتینگ کسب و کار معماری من چیه؟

تصور کنید هوس سالاد کردین و قراره خودتون و دوستتون رو مهمون یک سالاد خاص کنید!

توی یه فودکورتی هستین که معمولا رستورانا همشون سالاد دارن! اما یک رستورانی هم وجود داره که فقط و فقط سالاد سرو میکنه!! انتخاب شما کدوم یکی از رستوران ها هست؟ رستورانی همه نوع غذا داره یا رستوران مخصوص سالاد؟

منطقی بنظر میاد که انتخاب شما هم رستورانی باشه که مخصوص سالاد هست.

اینکه کسی تخصصِ مشخصی در یک زمینه داشته باشه، به ما این اطمینان رو می‌ده که بتونه بهترین تجربه رو برامون بسازه، برای همینه که حرفه‌ای‌های کسب و‌کار، انقدر روی اصطلاح نیچ مارکت یا جاویژه بازار، تاکید می‌کنن، چون نتیجه‌های خارق العاده‌ای داره!

دو تا موضوع بهت می‌گم رعایت کنید، حتما نتیجه می‌گیرید

  1. اول اینکه، برای کار خودتون نیچ مارکت پیدا کن! یعنی چی؟ اینکه باید روی یک گروه مشخصی از افراد، یک زمینه مشخص و یا روی یک فعالیت مشخص تمرکز کنید!
  2. دومی هم اینکه حواست به رقبای بزرگ مارکت باشه. کارایی که بیزینس های بزرگ نمی‌تونن انجام بدن رو شما باید براش برنامه داشته باشید و انجامشون بدید. یکی از این دست کارها، توجه و تمرکز روی مشتریه: برای مشتری‌تون وقت بذارید، از خدماتتون پشتیبانی کنید، پیگیرش باشید و بذارید حس خاص بودن بکنه، زمان اینکه دیر جواب بدیم گذشته!

 

 

سوال نهم: نیچ مارکت کسب و کار من چه گروهی از مخاطبان هستند؟

آخرین تبلیغی که توی روزنامه، بیلبورد یا تلویزیون دیدید رو یادتون میاد؟ آخرین باری که دوست‌تون با هیجان درباره‌ی محصول یا خدماتی باهاتون حرف می‌زد، چطور؟ فناوری و دسترسی به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، راه‌انداختن کسب‌و‌کار رو ساده کرده و هر روز ما با صد‌ها کسب‌و‌کار جدید اما مشابه روبرو می‌شیم که اصطلاحا ست گادین، بهشون می‌گه گاو قهوه‌ای خسته کننده!

قبلاً اگه یک محصول یا سرویس معمولی و امنی داشتید و برای تبلیغات و بازاریابی هزینه می‌کردید احتمالا آدم موفقی بودید، اما الان دیگه اینطور نیست! در عصر حاضر باید محصول یا خدمتی متمایز و چشمگیر داشته باشیم!

کسب و کاری که بجای خسته کننده و گاو قهوه‌ای بودن، یک گاو بنفش باشه، مردم خواه ناخواه در موردش حرف می‌زنن و داستان مشکلی که توسط اون کسب و کار براشون حل شده رو با دوستانشون به اشتراک می‌گذارن!

این چیزیه در اصطلاح علمی‌تر بهش USP  یا مزیت فروش منحصر‌به‌فرد می‌گن.

بذارید صحبتمون رو با یه مثال ادامه بدیم: اولین کسی که برای آسپرین بازاریابی کرده‌رو تصور کنید، چقدر خوش به حالش بوده! محصولی که تقریباً هر انسانی روی کره‌ی زمین به اون نیاز داره. رقیب جدی در بازار نداره، قمیت پایینی داره و امتحان کردنش آسون بوده و مزینش هم به سرعت معلوم می‌شده.

اما الان چطور؟ وقتی به داروخونه سر بزنیم، با بیشتر از صد برند با اندازه و انواع مختلفی روبرو هستیم و اگر بخوایم وارد چنین بازاری بشیم مدل تبلیغات و روند منسوخ بازاریابی، کافی نیست. پس راه حل چیه؟

راه حل پیدا کردن مزیتی هست که مارو منحصر به فرد بکنه! و برای منحصر به فرد بودن، باید حواسمون به این باشه که نباید محصولی برای همه بسازیم، چون محصولی که برای همه‌ طراحی شده باشه، عملاً برای هیچ کسی نیست! برای هیچ کسی منحصر به فرد نیست و با چنین محصولی مشتری حس خاص بودن نمی‌کنه، توجه جدی‌ای هم بهش نمی‌شه!

این تمرین رو برای سیال سازی ذهنتون انجام بدید:

در صنعتی که علاقه‌مند به فعالیت در اون زمینه هستید، شخص یا سازمانی وجود داره که سابقه ایجاد محصولات چشمگیر داشته باشه؟ اگر پیدا نکردید برید سراغ صنعت‌های دیگه و اونارو لیست کنید به بررسی بپردازید. اینطوری ذهنتون برای انجام کار‌های متفاوت و چشمگیر آماده‌تر می‌شه.

بعد از این کار، فرمول زیر رو عملیاتی کنید:

  1. مشتری‌هاتون رو مشخص کنید
  2. گروهی که بیشترین سودآوری رو داره مشخص کنید
  3. گروهی که به احتمال قوی جز اولین مصرف کننده‌هاتون هستند و می‌تونن در مورد شما و کسب و کارتون با دیگران حرف بزنن رو مشخص کنید
  4. راهی برای نحوه توسعه این گروه‌ها، تبلیغ برای یا اعطای پاداش پیدا کنید و از بقیه صرف نظر کنید

این بخش از مطلب رو با یک مثال تمام می‌کنیم:

احتمالاً قبلاً با چنین رستورانی روبرو شدید یا در موردش شنیدید؛ رستورانی مخصوص استیک که استیکی ۵/۱ کیلیویی و به قیمت ۵۰ دلار به شما می‌ده و اگر بتونید تموم اون رو بخورید، پولتون رو پس میگرید. خبرش همه‌جا پخش می‌شه. آدما به این رستوران سرازیر می‌شن، نه صرفاً به این دلیل که استیک رو بخورن و پولی ندن بلکه به این خاطر که داستانشون چشمگیر و متمایز بوده و به اصطلاح گاو بنفش بودن!

 

سوال دهم: کسب و کار من چه ارزش هایی دارد؟

جف بزوس، استیو جابز یا آنگلا مرکل؛ چرا بعضی از افراد بسیار مشهور دنیا همیشه لباس‌های تکراری می‌پوشن؟!

آکادمی ملی علوم آمریکا، تحقیق عجیبی رو شروع کردن تا تاثیر عوامل مختلف روی قضاوت قاضی‌هارو بسنجن. در طول این آزمایش که یک سال طول کشید، قاضی‌ها به پرونده‌های مجرمینی رسیدگی می‌کردن تا حکم عفو یا عفو نشدن اون‌ها رو صادر کنند، نتیجه باور نکردنی بود!

آمار نشون می‌داد تعداد عفو شدگان در بازه صبح بیشتر از ظهر بوده! و این نتیجه حاصل موضوعی با عنوانِ خستگی تصمیم بوده!

خستگی تصمیم به این معنیه که شما هر چی بیشتر تصمیم بگیرید، به همون اندازه دچار خستگی تصمیم‍‌گیری می‌شی دو در تصمیم های بعدی، ذهن‌تون نزدیک ترین گزینه هارو انتخاب می‌کنه.

جف بزوس توی مصاحبه‌ای در جواب اینکه چرا لباس‌های تکراری میپوشه گفت: سعی می‌کنم زندگیم رو از شر تصمیم‌گیری‌های متعدد خلاص کنم تا اینکه بتونم تموم انرژی و وقتم رو، روی پیشبرد فیسبوک متمرکز کنم.

پس ما هم می‌تونیم با مشخص کردن تعدادی باید و نباید‌ها یا ارزش‌های شخصی، قدرت تصمیم‌گیری‌مون رو روی موضوعات دیگه‌ای صَرف

کنیم. همین روند در کسب و کار شخصیمون هم صادقه! ما با داشتن ارزش‌های کسب و کاری، می‌توینم نحوه مواجه شدن با مسائل رو برای خودمون و همه اعضای تیم یا بیزینسمون مشخص کنیم و به یک فرهنگ سازمانی درست برسیم.

ارزش‌هاتون برای کسب‌و‍‌کار، چیزای مهم یا نامهم رو مشخص می‌کنن و در مسیر رسیدن به چشم‌انداز، مطمئن می‌شید که اخلاق ر از دست

نمیدید.

چطور می‌تونی این ارزش‌هارو مشخص کنید؟

در اولین قدم می‌تونید با هر کلمه کلیدی، صفت یا سایر کلمات مرتبط و از طریق طوفان فکری مواردی که به بهترین شکل ممکن توصیف

کننده‌ی کسب و کارتون هستند رو مشخص کنید و بعد از اون مورادی که نوشتید رو گروه بندی کنید و در نهایت با فیلتر کردن اونها روی اصلی‌ترین ارزش‌ها دقیق‌تر بشید و به یک جمع بندی کلی برسید

 

علاقه‌مندید مسیر شغلی حرفه‌ای خودتان را طراحی کنید؟

طراحی مسیر شغلی معماری

ما در مجموعه کانون معماران و شهرسازان تصمیم گرفتیم، با بررسی دوره‌های بین‌المللی، منابع دست‌اول دنیا و روند‌های موفق دفاتر حرفه ای معماری برنامه‌ای تحت عنوان طراحی مسیر شغلی برای معماران تدوین کنیم که از نقطه‌ی شروع بیزینس یا کسب و کار شما تا رسیدن به نتیجه و موفقیتی که در گرو کسب در آمد و برندِ اثر گذار هست، همراهی‌تون کنیم. اگر علاقه مند به کسب اطلاعات بیشتر هستید، سری به لینک زیر بزنید:

 

امتیاز ما

مقاله پیشنهادی برای اعضای کانون معماران و شهرسازان: کسب و کار معماری

مقاله پیشنهادی برای اعضای کانون معماران و شهرسازان: پورتفولیو معماری