مسیر شغلی معماری
مهرداد زواره محمدی
معمار، برنامهریز و معلم
بیوگرافی
مهرداد زواره محمدی دانشآموخته کارشناسی ارشد رشته معماری و شهرسازی از دانشگاه علم و صنعت و مدیریت استراتژیک از دانشگاه تهران است. او در کنار فعالیت حرفهای خود به عنوان یک معمار و تجارب ارزشمندی که در زمینهی طراحی، برنامهریزی و امکانسنجی پروژههای معماری و شهرسازی در ابعاد مختلف کسب کرده است، به فعالیتهای صنفی، فرهنگی و برپایی رویدادهای ملی و بین المللی برای معماران نیز پرداخته است.
نقش پررنگ او در جامعه مهندسان معمار ایران ، جامعه مهندسان مشاور ، کمیتههای مختلف مشورتی وزارت راه و شهرسازی (دبیرخانه مسابقات معماری و شهرسازی)، شورای شهر و شهرداری تهران ، اتاقهای بازرگانی مشترک ایران و ایتالیا و اخیرا همکاری در کمیته اکسپو اتاق بازرگانی ایران برای هیاتهای تجاری به اکسپو دوبی و نمایشگاهها و مسابقات ملی و بینالمللی معماری، بخش دیگری از فعالیتهایش را شکل میدهد.
در سابقه آموزشی و زمینه تخصصی مهرداد زواره محمدی ، پرداخت به موضوعات استراتژی و برندینگ معماری ، مدیریت دفاتر معماری ، برنامهریزی معماری ، مدیریت پروژه و قرارداد های فنی مهندسی به چشم میخورد.
گفتگو با مهرداد زواره محمدی
گفتگوی رضا دهقان و مهرداد زواره محمدی با محوریت مسیر شغلی معماری که به سوالات اساسی دانش آموختگان معماری، معماران جوان و دفاتر معماری نوپا پاسخ داده شده است:
- چه مسیر هایی پیش روی دانش آموختگان معماری جوان قرار دارد؟
- چگونه باید یک مسیر شغلی حرفهای را ترسیم کنیم؟
- اولین پروژه ها چگونه به سراغمان میآیند؟
- دفاتر معماری چالش های آن چیست؟
- استراتژی و بازاریابی معماری برای دفاتر چه اهمیتی دارد؟
آنچه در این گفتگو بررسی شده
آینده شغلی معماری
امروز گفتگویی رو حول مباحث مسیر شغلی دانش آموختگان معماری و کسانی که در مسیر فعالیت حرفه ای معماری قرار میگیرند خواهیم داشت.
با مهرداد زواره محمدی عزیز که توی این گیر و دار این فرصت رو ایجاد کردن که چنین گفتگویی شکل بگیره.
مهرداد زواره محمدی کارشناسی ارشد معماری و شهرسازی دانشگاه علم و صنعت رو دارند و در کنارش MBA دانشگاه تهران رو، و البته که خیلی از دوستانی که این برنامه رو میبینن ایشون رو میشناسند و به فعالیتهای ارزشمندشون در این زمینه آگاه هستند.
خواهش میکنم لطف دارید شما. ممنونم از جنابعالی آقای مهندس دهقان عزیز و تلاشهایی که شما در عرصه معماری و شهرسازی میکنید و خوشحالم که در خدمتتون هستم و امیدوارم مجموع این گفتگو باعث بشه که مخاطبان جوانمون که پر انرژی و مشتاق هستند، مسیرهای جدیدی جلوی پاشون باز بشه، برای آینده با افتخاری که در پیش و رو خواهند داشت.
معماری به سبب اینکه هم مهندسی و هم هنر رو شامل میشه، طرفدار زیادی داره و ما امروز با انبوهی از دانش آموختگان معماری روبرو هستیم که بالاترین آمار بیکاری در بین تمام رشتههارو به خودشون اختصاص دادن. این نشون میده بازار خیلی رقابتیتر از بقیه رشتهها هست. میخوام در اینباره گفتگو کنیم؛ آیا هر کسی که معماری میخونه، لزوماً باید معمار باشه یا میتونه مسیرهای دیگری رو طی بکنه و این بازار بنظر شما چطور هست؟
مرسی از سوالی که مطرح کردید، باید در یک کلمه بگم خیر! جواب پرسش شما خیر هست و باید از ابعاد و زوایای مختلف، این موضوع رو بررسی کنیم.
ببنید در گذشته یعنی در گذشتهای که عرض میکنم مثلاً میتونم بگم قبل از انقلاب صنعتی، مسیر های موفقیت در شغل ها خیلی محدود بود. جایگاه و ارتقاء شغلی بیشتر عمودی بود. یک فردی مثلاً پدرش نجار بوده، نجاری رو شروع میکرده و در یک بازه زمانی پنجاه سال، چهل سال یا سی سال تبدیل میشد به اوستا نجار.
ولی انقلاب صنعتی تمامی رشته ها و بیزنس ها رو حالا چه در علوم پایه، چه در علوم مهندسی و چه پزشکی، تمامی اینها تنوع بسیار عجیبی رو متحمل شدند. در نتیجه، این تنوع شغلی ارتقاء رو هم در طول و هم در عرض باعث شده. که حالا ما بخوایم این مبانی رو بیاریم در داخل رشته معماری و شبیهسازی کنیم میبینیم ما با یک دنیای عجیب غریبی مواجه هستیم.
یک دانش آموخته معماری که از یک فضای آموزشی یا دولتی یا آزاد یا حتی اسکولهای خصوصی و بهرحال هر آدمی که اسم معمار یا پوزیشن یا جایگاه حرفه ای یک معمار رو در رزومه خودش، در توانمندی خودش و در معرفی خودش در فضای حرفه ای یدک میکشه، ببینیم این آیا یک شغل مشخص و واحدی داره یا میتونه کارهای مختلفی رو با همون عنوان شغلی معمار یدک بکشه؟ قطعاً مسئلهی دومه. و اینکه چه مسیر هایی پیشِ روی یک معمار با اون آموزش های عمومی وجود داره، خیلی دایرهاش وسیع هست.
مسیر شغلی معماری
اصولاً مسیر شغلی یک معمار حالا ما به بیزینس های دیگه کاری نداریم. موضوع بحث ما و مخاطب ما معماران و عزیزان جوانی هستند که از دانشگاه میان بیرون. آینده شغلی اونها رو فصل مشترکی از دو موضوع، توانمدی شخصی و نیاز بازار به وجود میاره. یعنی اگر این دو موضوع خوب مطالعه بشه، خوب درک بشه، خوب بررسی بشه، خوب فهمیده بشه، خوب شناخته بشه و به درستی روی هم دیگه سوار بشه، میتونه مسیر شغلی اون معمار رو تعیین بکنه، تضمین بکنه و تمام اون اتفاق خوبهارو که دنبالش هستیم، برای اون شخصِ حقیقی یا حقوقی شکل بده.
خیلی مهمه که ما اول خودمون رو بشناسیم. من به عنوان یک معمار که آموزش عمومی معماری رو در دانشگاه دیدم، حالا یکی در دانشگاه بهتری هست، یکی قویتر، یکی ضعیفتر، یکی اسکول خصوصی داره، یکی نمیدونم تو دِ پوینتتر و در موضوعات اسپسیفیکتر و روشنتر و ویژهترِ معماری مطالعه و گام برداشته، فرقی نداره من اول باید خودمو بشناسم. این خودشناسی، هم توانمندیهای شخصی هست و هم تایپ شخصیتی. حتی قبل از معماری! باید بدونیم ما یک آدم با چه نوع تایپ شخصیتی یا ویژگیهای شخصیتی هستیم؟ آدم درونگرایی هستیم یا آدم برونگرا؟ آدمی هستیم که حس ششم مارو تحت تاثیر قرار میده یا نه یک آبجکت ملموس!
این دو تا آدم جفتشونم معمارن ولی دو تا راه مختلف و کاملاً متضاد در آینده پیشِ روی اون هاست. اون آدمی که حس ششمی هست، چشمهاشرو میبنده، میخوابه و یک ایدهای به ذهنش میرسه در همون فضای ابهام، اون آدم با اون کسی که همه چیز باید فیزیکی و ملموس به دستش برسه کاملاً متفاوته و جفتشونم معمارن و اتفاقاً این دو تا آدم مکمل هم هستن، اگر این دو تا آدم یک جور باشن، جفتشون شهودی مسائلشون منتقل بشه، این دو تا آدم به مثابه دو پادشاه در یک اقلیم هستن که به هیچ وجه آینده مشترکی ندارن. یک ماه بعد دعواشون میشه، حالا ممکنه این یک ماه برای یکی سه ماه باشه برای یکی شش ماه و برای یکی دو روز. ولی اگر توانمندیهای متفاوتی داشته باشن میتونن مکمل همدیگه باشند و شاید بیست سال یا سی سال با همدیگه کار کنن و روزبهروز همدیگه رو تقویت کنند. در مورد این مثالی که گفتم اون آدمی که شهودی هست، اون آدم کانسپت دیزاینر هست، اون آدم ایده پرداز هست. ولی اون آدمی که ملموس و فیزیکی بهش یه چیزی میرسه، کاملاً برعکسه. توی کارگاه نمیتونی بگی بنطرم میرسه آجر باید اینجوری باشه. نه، آجر فیزیکی هست و باید لمسش کنی، ملات رو بفهمی، از شخص اجرایی ملات رو بگیری بتونی بخشی از اون رو اجرا کنی!
پس در مرحله اول، باید توانمندی شخصی خودت رو بفهمی. من آدمای مختلفی رو میبینم، میگه آقا من یک ساعت بشینم پشت سیستم سردرد میگیرم. خب این آدم رو نباید بیاری توی آتلیه. این آدم رو باید ببری و توی فضای دیگهای پرورش بدی.
پس اول باید اون آدم خودشرو از طریق یک مشاور خوب بشناسه. حالا اون مشاور میتونه یک آدمی باشه که باهاش گفتگو میکنه یا یک آدمی باشه که توی دانشگاه استادش هست، یا میتونه معلمش باشه یا یک آدمی که توی دفتر یا فضای حرفهای بالا دستش هست. حالا اون فرد چه به عنوان مدیر تیم یا هر عنوانی، باید خوب بتونه اون آدم رو تشخیص بده، راهبری کنه، استعدادش رو کشف کنه و خوب هدایتش کنه.
سایمون سینک توی کتاب چرایی خود را پیدا کنید، خیلی خوب اشاره میکنه که خیلی از مشخصه های شما در دوران نوجوانی و بخش زیادی از اون تا دوران سیزده سالگیتون در میاد. یعنی میدونید آدم اجرایی هستید یا یک آدم ایدهپرداز. به این ترتیب میتونید بفهمیمد آدمی هستید که تو تحصیلات معماری میتونید برید سراغ معلمیِ معماری یا طراحی معماری، مدیریت پروژه و یا یک مذاکره کننده معماری متبهری بشید.
دقیقاً اگر ما بتونیم اون چرایی خودمون رو پیدا کنیم، ببینم که در دوران نوجوانی چه چیزی در ما حس لذت ایجاد میکرد و با چه چیزهایی خیلی خوب درگیر میشدیم و حال مارو خوب میکرد، میتونیم که حتی توی تحصیلات معماری هم، شعلهایی که انتخاب میکنیم رو بهتر انتخاب کنیم و از چیزی که انتخاب میکنیم لذت ببریم.
من خیلی از دوستانیرو دارم که دو سه سال گفتن که من نمیتونم پروژه بگیرم، نمیتونم کار کنم و بعد از اینکه پروژه گرفتن، نتونستن از اون کار لذت ببرن.
خیلی روشنه رضا جان، وقتی که توانمندی شخصیِ یک فرد، با کاری که میخواد انجام بده سِت نباشه، با همدیگه مَچ نباشه، از اون ار لذت نمیبره و پیشرفت نمیکنه. خیلی روشنه تو توی کاری لذت میبری که بتونی به خودت بگی، چقدر توانمدم توی این کار. چقدر دارم کار خوب تولید میکنم. چقدر دارم توش خروجی میدم. چقدر خروجیهای من با کیفیت هست. چقدر مخاطبم به عنوان همکار، به عنوان کارفرما، به عنوان شهردار و مدیریت شهری یا به عنوان سرمایه گذار چقدر حال میکنن با خروجی من. اونجاست که تو هم لذت خواهی برد!
وقتی تو خودت اعصابت خورده، مخاطب میگه این چه کاری هست، میری از شهرداری جواز بگیری میگن این هزار تا ایراد داره، میری کمیسیون ماده ۵ پرتت میکنن از جلسه بیرون، میری پیش اقتصادیِ میگن ببخشید من به عمه جانم داده بودم اینو بکشه صفه مالی بیشتری داشت. خب تموم اینها نکتههای منفی هست که به تو میرسه و تو هم میبینی که خروجی نداری. تو با خودت که تعارف نداری! من میتونم توی فضای مجازی توی پیجم بزنم معمار درجه یکِ پنج ستارهی جهانیِ نمی دوم فلان … ولی خودم که میدونم چه خبره … خودم که میدونم چند چندم.
پس بعد از اینکه خودت رو شناختی، تعارف نداشته باش. تو ممکنه به همکارت، به رفیقت، به مامان جونت بگی آقا من بهترین معمار روی زمینم، ولی باید با خودت صادق باشی. تو اگر فهمیدی که یک آدم درجه یک برای کارگاهی، گیر به خودت نده که من باید علیرضا تغابنی بشم، من باید کانسپت دیزاینر بشم، من باید ایده پرداز بشم و فلان. نه عزیزم تو توی ایده پردازی نمرهت مثلا سی هست، توی مسائل اجرایی نمرهت هشتاده، بخدا بری اونجا هم بیشتر پول در میاری هم زودتر مشهور میشی هم امتنیت شعلی پیدا میکنی.
صادق باشیم با خودمون و مطمئن باشیم وقتی خودمون رو خوب بشناسیم و صداقت داشته باشیم، امنیت شغلیمون یا اون مسیر شغلیمون بهتر تثبیت میشه، بهتر نمایش داده میشه و بهتر میتونیم کار بگیریم.
تازه ما در مورد موضوع اول صحبت کریدم، یعنی توانمندی شخصی. حالا که توانمندی خودت رو فهمیدی؛ برو بازار رو مطالعه کن. دفاتر معماری، نیاز فعلیشون چیه؟
یک، در وضعیت موجود بازار چطور هست؟ برو آگهیهایی که در میاد هر روز توی اینستاگرام و جاهای مختلف رو بررسی کن. یا از طریق گوش به گوش؛ آقا شنیدم فلانی مثلاً یک فاز دو کار میخواد، فلانی یه تریدی کار میخواد، فلانی یه آدمیرو میخواد که سئو بلد باشه، معمار هم باشه. الان چیزای جدید میشنویم AR و VR بلد باشه، ااا چه جالب.
رضا جان، یه فکتی رو من چند سال پیش مواجه شدم باهاش؛ توی مجمع اقتصاد جهانی در اروپا که توی داووس سوئیس مطرح شده بود. اونجا یه فکت منو خیلی به فکر فرو برد. مطرح شد که شصت و پنج درصد دانشجویانی که الان توی اتحادیه اروپا در حال تحصیل هستن، در شغلی خواهند بود یعنی مسیر شغلیرو پیدا خواهند که که هنوز ایجاد نشده! یعنی من از این گزاره اینطوری میخوام استفاده کنم که؛ اولاً نیاز بازار معماری در شرایط فعلی چطور هست و دوماً نیاز بازار در آینده چطور هست؟ آقا من برم با چند تا مشاور با چند تا رئیس دفتر با چند تا معمار با تجربه، با معمار جدید، با معمار سی سالهای که ایدههاش خیلی جدیده، یا دفاتر معماری اروپا که یک چند سالی از ما جلوتر هستند رو برم دیالوگ کنم باهاشون. خب اونا از ما جلوتر هستن دیگه، احتمالاً کارهایی اونا دارن میکنن رو دو سال دیگه ما توی تهران و ایران میکنیم. یا برم با معمار هایی که الان دارن کار میکنن یا پروژههایی که الان توی دنیا داره اتفاق میفته رو بررسی کنم. همهمون مسافرت میریم دیگه، یک پروژهای که در حال ساخت هست، یک تابلو جلوش نصب شده که باورت نمیشه رضا جان پنجاه تا اسم و عنوان جلوش نوشته. توی ایران در بهترین حالت اسم معمار و ناظر شهرداری و نظام مهندسی رو نوشته. پس بریم کشف کنیم نیازهای فعلی و آینده معماری در جامعه چیه؟ نیاز فعلی کمی ریسک بالایی داره! مثلاً میبینم که بین شرکتها فاز دو کار خیلی بازارش رو بورس هست، خب تو این نیاز رو دیدی، دویست نفر دیگه هم دیدن. اون آدمایی که توی دیتیل دیزاین، توی اجرا خودشون رو فنی میبینن میرن به یک تخصصهایی مجهز میشن، مسلط میشن و خب تو مزیت رقابتی نداری. درسته که توی اون زمینه چیزی فرا میگیری، ولی بهرحال وقتی میخوای استخدام شی، با اون دویست نفر در رقابت خواهی بود.
ولی اگر بری یک چیزی رو کشف بکنی که دو سال دیگه دفاتر دنبالش خواهند بود و فقط تو رفتی اونو فهمیدی و تو روی اون مسلط هستی، دیگه تو دلبری میکنی و اونا میان دنبال تو!
دقیقاً همینطوره. پس تا اینجا صحبتمون اینه که: ترکیب بین چرایی، مهارتها و نیازهای موجود و آینده بازار، ترسیم کننده مسیر شغلی و جایگاه حرفهای ما هست و در آینده اون رو تعیین و تضمین میکنه.
هم دنیا و هم آخرت ما رو تضمین میکنه اگر این دو تا، روی هم خوب سوار شن. تمام اون چالشهایی که معمارها دارن، حل میشه. آقا من میخوام معروف شم، میخوام فالوورم بشه دویست هزار، میخوام توی سخنرانیها ازم دعوت کنن، میخوام پوزیشن حرفهای داشته باشم، میخوام پول دربیارم، میخوام دفترم دفتر بزرگی بشه، میخوام جوایز آنچنانی ببرم، تمامی اینها ابتداش اینه. چالش اصلی اینه که تو خودت رو خوب بشناسی و بری کاری رو انجام بدی که توش حال میکنی، توش توانمندی. وقتی این دو تا، روی هم سوار بشه تو لذت میبری، تو پنج صبح میپری از خواب.
خیلی از این معمار ها که همهمون میشناسیم، همون معمار باحالها، یه کار که با کارفرما انجام میدن، کارهای دوم و سوم و پنجم رو الان دارن میگیرن و انجام میدن. یعنی کار اول سخته، وقتی کارفرمای تو کارت رو ساخت، گرونتر فروخت، جایزه گرفت، از همسایهها و محله و منطقهش متمایز شد، خب معلومه کار دوم هم سریع حل میشه. تو توی کار اول کلی دغدغه و کلی چالش داری که اون چیزی که فکر میکنی رو درست انتقال بدی که کارفرما تائید بکنه و کارفرما میگه میشه یه طرح دیگه هم بزنی؟ هنوز دلم راضی نشده با این کار. و اینا همهش برای کار اول هست، کارت که ساخته شد و کارفرما دوباره اومد سراغت، دیگه گزینه و سناریو و پنج تا گزینه بده من یکیش رو انتخاب کنم نیست! با اولین کار تو رو میبره و میری برای اجرا. اصلاً نیاز به پورتفولیو معماری یا هیچ داکیومنتی نداری.
ارتباط بین معمار و کارفرما
یک مشکلی هم که حالا شاید کسانی که تازه وارد بازار کار میشن باهاش مواجه هستن اینه که با کارفرما به عنوان کسی برخورد میکنن که پروژه رو سریع ببندن، یک فاکتوری بگیرن و برن سراغ پروژه بعدی. و ما توی مباحث مارکتینگ معماری روی این موضوع خیلی تأکید داریم که اصطلاحاً اُوِر دِلیوری میگن بهش: شما به نسبت اون تعهدی که دادی، باید بیشتر از اون و بهتر از اون یک چیزی ارائه بدهی که این باعث بشه طرف مقابل یک داستانی برای تعریف کردن به دیگران داشته باشه و از این طریق، برای شما پروژهی جدید خلق کنه.
در مورد نکتهای که گفتی، اینکه ما چطوری وقتی یه کارفرمایی رو انتخاب میکنیم بتونیم خوب راضی و خوشحالش کنیم که در انتهای خدمات، کلی کیف کنه و از ما رضایت آنچنانی داشته باشه که هم مارو معرفی بکنه به دیگران، باید در نظر داشته باشیم که خیلی از کارفرما ها کارفرمای مادر نیستن، یک ساختمونی میسازه و تموم میشه. توی کل زندگیش یدونه پروژه داشته. ولی این آدم میشه موومِنت مارکتینگِ ما. توی فامیلش، توی همسایههاش، توی محل کارش و توی همهی جاهایی که هست میتونه مارو معرفی کنه.
چه چیزی بهتر از اینکه یک آدمی که نیاز به کار معماری داره، از طرف یکی که مورد اعتمادش هست مارو بشناسه. ببین زمانِ این نیست که بریم بیلبورد بزنیم تو خیابون بگیم ما معماریم. حالا این بیلبورد میتونه یک بیلبورد فیزیکی تو خیابون و سطح شهر باشه یا بیلبورد در سطح فضای مجازی باشه. این پیج های اینستاگرام ما بیلبورده دیگه و ما داریم میگیم آقا ما اینکارهایم. نمیگم جواب نمیده ولی شرط کافی نیست، صرفاً لازمه و باید داشته باشیش.
اونی که تو با کافرما میخوای خوشحالش کنی، مثل همون کاری که ما توی دانشگاه میکردیم هست. یادته توی دانشگاه بعضی آدمها بودن توی کلاس که خیلی دلبری میکردن برای استاندشون. ما داشتیم آدمی که مثلاً تو سه شب نخوابیدی داری ماکت معماری میسازی، اون شبِ پروژه خوابش رو کرده و دو سه تا هم پروژه ساخته و تحویل میده و میخوای چشمش رو در بیاری!
دو تا مفهوم داریم برای دلبری کردن و برای اون نوع خدمات. توی صحبتهات گفتی ما سرویس بالاتر و بیشتری نمیدونم داکیومنت های بیشتری به کارفرما بدیم. من میخوام دو تا بخش رو اینجا اشاره کنم. یکی scope of work و یکی هم scope of service هست. اگر بخوایم ترجمه کنیم: یکی شرح خدماتیه که تو به کارفرما میدی در ابتدای قرارداد، میگی آقا من بهت مثلاً پلن طبقات میدم، پلان مبلمان میدم، مقطع میدم، نما میدم، سایت پلان میدم، پرسپکتیو داخلی و خارجی میدم، یک گزارش میدم، یک کاتالوگ میدم و … اینا شرح خدماتِ دیگه، آقا من چیا به تو تحویل میدم. اینارو همه مینویسن. پلان رو همه میدن دیگه، کسی هست مگه توی مدارک فاز یک معماری پلان نده؟ مگه داریم همچین چیزی؟ پلان شرط اوله، اصلاً اجباری هست دیگه! ولی یه چیز دیگه داریم به نام scope of service، یعنی تو اون پلان رو چطوری میدی!
اولین پروژه معماری
اینجا که بحثمون منتهی شد به اینکه پروژه اول سخت هست و اگر خوب به نتیجه برسونیمش، باقی مسیر راحتتر میشه؛ فرض کنیم کسانی که دانش آموخته معماری هستن، توانمندی هاشون رو، چرایی هاشون رو و بازار کار رو بررسی کردن و به این نتیجه رسیدن که پوزیشن مناسب براشون همون معماری هست. میخوام با هم بررسی کنیم که این معمار قدمهای اولیهش چیه، چطور شروع کنه، چه قدمهایی برداره که بتونه به پروژه اول برسه و اون رو بگیره و بعد از اون بتونه که چرخه فعالیت حرفهای خودش رو شکل بده
دغدغه بسیاری از جوان های ما هستش که چطور اولین پروژه معماری رو بگیریم؟ چطور اولین رو تبدیل کنیم به دومی، بشه ده تا بشه سی تا؟ پاسخ اینه که باید صداقت حرفهای داشته باشیم. خیلی از آدمهایی که ما میبینیم، با این مسئله مشکل دارن. میخوان به نادرستی به مخاطبشون القاء کنن که آقا ما چیزی که نیستیم، هستیم! اصلاً ابتدای پرسونال برندینگ، اصل اساسی پرسونال برندینگ برای اینکه تو خودترو طوری خوب مطرح کنی که بتونی مارکتینگ کنی، اینه که چیزی که واقعاً هستی رو به نمایش بگذاری نه اون چیزی که نیستی. اون چیزی که نیستی میشه یک نمایش، میشه یک فیلم سینمایی که دو ساعته بازهش. حالا ممکنه اون دو ساعت رو کسی پنج بار ببینه، و پنج تا دو ساعت بشه ده ساعت. تازه اون داره تکرار میشه. ولی تو خود واقعیت رو به نمایش بگذاری، روزبهروز بهتر میشه، روزبهروز پیشرفت میکنی، روزبهروز عمیقتر میشه. بنابراین خودترو بشناس و خودترو درست معرفی کن و این باعث میشه که مارکتینگ، برندینگ و زمینههای دیگهای که داری بهتر نمایش داده بشه و اولین پروژهت به دومی، به پنجمی، به دهمی به بیستمی برسه و امنیت شغلیت شکل بگیره.
مهارت های لازم برای معماری
فرض بر اینکه یک دانش آموخته معماری، دانش لازم برای معماری رو به خوبی در دانشگاه کسب کرده. مسئلهای که باهاش مواجه هستیم اینه که فقط میریم سراغ نرم افزار های معماری! یعنی فکر میکنیم اگر اون دانشرو داشته باشیم و چند تا هم نرم افزار معماری بلد باشیم، میتونیم وارد بازار کار بشیم. میخوام در مورد این صحبت کنیم که یک معمار به جز نرم افزار معماری، باید چه چیزایی رو بلد باشه و روی اونها کار کنه که بتونه نتیجه بگیره توی این فضای رقابتی؟
نکات مهم و تعیین کنندهی زیادی وجود داره، اما یک نکتهرو قبل از اینکه به اونها بپردازیم بگم؛ بر اساس اون چیزی که ما در ابتدای صحبتهامون گفتیم، قرار نیست همه بتونن همه کار رو بکنن. یعنی یک معمار که نمره دیزاینش صد، نود یا حتی هشتاد هست و یک معمار درجه یکه، ممکنه نتونه یک مذاکرهگر خوبی باشه. یک آدمی که دیزاینر خوبیه، در حالت کلی عرض می کنم: بر اساس مدلهای شخصیتی یک آدم درورنگراست. البته استثناء هم وجود داره، ضمن اینکه این موضوع طیف هست و نه صفر و صد. یک آدمی که خلاقه، بیشتر یک آدم بیشتر درونگراست. دوست داره توی فضای خودش، دیزاین بکنه، موزیکش رو بذاره، فهوهش رو بخوره. فضای خصوصی خودش رو داشته باشه و بتونه خلاقیت خودش رو بروز بده. این آدم باید کارِ عمیق انجام بده و کار عمیق با فضای پر چالشِ اجتماعی و شلوغ آتلیهای همخوانی نداره و یک مقداری در چالش هست اون آدم. پس یک همچین آدمی باید توی تیمش یا به عنوان شریک توی بالاترین سطح یا به عنوان کمی سطح پایینتر به عنوان اسٌشیتِد. توی ساختار های سازمان دفاتر درست حسابی دنیا، هِد داریم که بعداً تبدیل میشه به یک سری شاخه و هر کدوم یک مدیر داره، یک اسٌشیتِد داره، یک پارتنر داره و در زیر مجموعه اون ها یک سری باکس دیگه است.
خطاب به معماری که نمرهی دیزاینش نود هست ولی توی جلسه نمیتونه خوب مذاکره کنه: بهترین کار هم بکنی خب نیاز به یک تخصص تکمیلی در کنارت داری که اتفاقاً اون آدم برونگراست، اجتماعیه، رفیق بازه، بلده آدم مقابلش رو تحت تاثیر قرار بده، بلده با آدم مقابلش مذاکره کنه، بلده وقتی میره شهرداری دعوا نکنه بتونه یک امتیاز بده و یک امتیاز بگیره و کارش رو تائید بکنه. بلده مثلاً شهردار رو ببینه بگ آقا خونهت مشکل داره بده من مثلاً اون اتاق رو دیزاین میکنم از اون طرف تو کار من رو تائیدیهش ر وسریعتر بفرست. ولی یک سری آدمها هستن این باب مذاکره رو امتیاز دادن و گرفتن رو بلد نیستن. خب نورمن فاستر هم باشی، بهترین کار هم بذاری رو میز یه جای کار میلنگه. پس نکته اول اینکه، قرارا نیست همه هر کاری رو بلد باشن. تو اگر میخوای دفتر درجه یک داشته باشی، باید تخصصهای تکمیلی خودت رو در کنارت داشته باشی. مذاکره بسیار مهم هست در موضوع معماری و اون مهارت ارتباطی بسیار بسیار مهمه که تو بتونی در جلسه کار خودت رو خوب ارائه کنی و با کافرما سیمپاتی ایجاد کنی. فیرست ایمپرسشن که میگیم فقط فکر کردیم تو مسائل عاطفی هست، بله توی مسائل عاطفی کار خودش رو میکنه و توی فضای کاری هم بسیار مهمه. تو میخوای با یک کافرما شش ماه و یه سال کار بکنی و خیلی مهمه که باهم بتونید حال کنید و از قیافهی تو خوشش بیاد و برعکس. باید بتونی آداب گفتگو، نحوه لباس پوشیدن، نحوهی ارتباطات تنظیم کنی. تو سرمایهگذاری عاطفی داری روی کارفرمات. خیلی مهمه که تو بتونی حداقل هایی رو احراز کنی.
من خیلی وقتها رفتم توی جلسه و با این مدل مواجه شدم: کسی رو میشناسم و میدونم این مهندس کارش درجه یکه، و لی با یه تیشرت کَژوآل میاد توی جلسه و کارفرما توی یک ساعتِ جلسه فقط نگاهش به منه. اون داره توضیح میده، اون مثلاً مهندس الکتریکالِ منه، میدونم کارش هم عالیه ولی لباس مناسب نپوشیده. کارفرما موقعی که میخواد در مورد موضوع اکتریکال هم صحبت کنه، روی صحبتش با منه و میفهمم با اون ارتباط برقرار نکرده. چرا؟ روز اول هست که وارد جلسه شده، مسئله شخصی باهم قطعاً ندارن ولی لباسِ خوبی نپوشیده و کارفرما هم حال نکرده باهاش. جلسه بعد جورجیا آرمانی هم بکنه تنش کافرما جلسه اول رصد کرده و دیگه حال نکرده باهاش.
این نسل جدید با احترام بهشون که خیلی هم بچههای توانمند و درجه یکی هستن، و با وجود ذهنهای جذابِ درخشانِ باحالی که دارن، ولی کمی فست فودی هستن. سریع میخوان به یک نقطهای برسن. یه ذره کمتر صبور هستن. میگن من بیام توی این دفتر کارمند بشم، حالا ماهی یه عدد حداقلی بگیرم… با این اصلاً ارضاء نمیشم. آقا صبور باش. تو توی دفتری که وارد میشی قرار نیست تا پونزده سال ماهی نمیدونم پنج میلیون، شش میلیون، ده میلیون حقوق بگیری فقط. برای اینکه معمار بهتری باشی وارد اون دفتر شدی، و تو باید خودتو آماده کنی، خودتو تجهیز کنی، حواست باشی که در حین اینکه داری توی اون دفتر کار میکنی و توی فضاهای مختف قرار میگیری، از فرصتهایی که برات پیش میاد درست استفاده کنی.
ببینید ما به عنوان یک کارشناس معماریِ جزء، با کمترین تجربه، در پایینترین نوع خدماتی که وارد یه دفتری میشیم، کلی فرصتهای شغلی برامون پیش میاد. باید گوشمون باز باشه، چشممون باز باشه و ببینمشون. از کوچکترین فرصتی که بهمون داده میشه استفاده کنیم. وقتی همراه مدیر تیم، مدیر عامل شرکت وارد جلسه میشیم، از فرصت استفاده کنیم برای پرسونال برندیگ خودمون برای اینکه کارفرما مارو بشناسه ماهم کارفرما رو بشناسیم. جامعهی کارفرمایی توی این کشور تو حوزه معماری مثل یک ده هست، مثل یک روستاست. این آدمه که میبینی امروز توی یک سازمان هست، پس فردا میبینی از اینجا رفته یه جای دیگه. تو اگر بتونی ازاون فرصت ده دقیقهای که بهت داده شده توی اون جلسه استفاده کنی و خودت رو بشناسونی، اون کارفرمارو سه سال دیگه یک جای دیگه میبینی که باهات ارتباط برقرار میکنه و میتونی باهاش کار کنی و اینا عین واقعیته. فرصتیه که مثلاً دقیقه هشتاد و پنج مربی تیم ملی، مربی یه تیم باشگاهی بهت میده که پنج دقیقه بیای داخل زمین و تو باید بیای و طوری استفاده کنی که گل بزنی. و صبور باش و بدون که اون کارفرما رو یکجایی میبینی. اون کارفرما توانایی تورور در حد ده دقیقه دیده و تورو شناخته و این ده دقیقهها اضافه میشه توی یک سال، دو سال، سه سال و یک دفعه میبینی تو کلی آدم شناختی و بده بستون کردی و اگر صبر به خرج بدی، میبنی وقتی دفتر خودت رو زدی کلی آدم میشناسی و کلی آدم تو رو میشناسن.
شاید ابتدای فعالیتهامون یک نفر باشیم و تیم هم نداشته باشیم. پس اینجا یک سری مفاهیم رو باید بشناسیم حداقل و توی یک سری هم تسلط داشته باشیم. مخصوصاً مهارت های نرم یا سافت اسکیلهایی مثل مذاکره که بتونیم ارتباط درستی براقر کنیم. این زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکنه که ممکنه ما حتی پروژه اجرایی هم نداریم و خیلی مهمه کارفرما به ما اعتماد کنه و پروژه اول رو به ما بسپره.
استراتژی دفاتر معماری نوپا
حالا میخوام بریم سراغ دفاتر معماری نو پا و دفاتری که پروژه دارن، اما هدفشون اینه که رشد کنن. سوألم اینه که اساساً استراتژی چیه و چرا باید دفاتر معماری استراتژی داشته باشن برای پیشرفتشون و چطور باید برخورد کنن با این قضیه؟
من میتونم خیلی ساده اینطوری بگم: برای اینکه استراتژی مناسب کسب و کارمون در آینده رو داشته باشیم، باید بدونیم چطور میخوایم معمار بهتری باشیم، چه از نظر حقیقی و چه از نظر حقوقی. من شخص معماری بهتری باشم یا دفترم دفتر معماری بهتری باشه. بنظر من مهمترین نکته اینه که چطور میتونم خودم رو آماده کنم، خودم رو توانمند کنم و خودمرو تجهیز کنم تا ظرفیت استفاده از فرصتهایی که برام پیش میاد رو پیدا کنم.
استراتژی یعنی اینکه از روزمرگی و اینکه انقدر سرت شلوغ باشه که روزمره باشی حذر کنی. نباید تبدیل به یک کارمند بشی. یا اصلاً نه دفتر خودت هست و مدیری و هیچ نقطهی عطفی توی دفترت نداشته باشی. باید پنجره دفترت رو حتی اگر در بالاترین سطح هستی باز کنی و فرصتهای جدیدی که پیش میاد رو ببینی و توانایی پیدا کردن و استفاده از ان فرصتهارو داشته باشی. استراتژی از نظر من یعنی این. تو اگر ظرفیت همگام شدن با فرصتهای جدید رو نداشته باشی، حتی اگر بهترین دفتر هم باشی محکوم به شکستی. ظرفیت تغییر رو نداشته باشی محکوم به شکستی. به بیان ساده، تو باید چه به عنوان شخص و چه به عنوان دفتر، خودترو توانمند کنی و حواست باشه که چطور میتونی از فرصتهایی که برات پیش میاد استفاده کنی. بعضیها میان این کار رو سیستماتیک در دورههای شش ماهه، یک ساله، دو ساله، سه ساله یا پنج ساله برای خودشون تصویر و برنامهریزی میکنن و بعضیها بصورت ذاتی توی ذهنشون دارن.
ما در مورد بله گفتن صحبت کردیم. یعنی اینکه ظرفیتی ایجاد کنیم که فرصت هارو ببینیم و بپذیریم و بتونیم از مسیرمون درست استفاده کنیم. اما موضوع مرسوم بین معمار ها، مربوط به نه گفتن هست. میخوام ببینم آیا استراتژی به معنای نه گفتن هم هست؟ چون ما خیلی از معمارهامون وقتی ازشون سوال میکنی که زمینهی تخصصاش چیه، تمام زمینه هارو میتونه برات بشمره! تمام کاربریهارو میتونه کار کنه و هر بخشی از پروژه رو … . میخوام ببینم اینکه بتونیم به یه سری چیزایی نه بگیم استراتژی حساب میشه و این میتونه به ما کمک کنه که تبدیل به بِرند بشیم یا نه؟
اعتمادِ طرف مقابل یا کارفرما رو کسب بکنی، برندهی بازی هستی. و نه گفتن یکی از میانبرهایی هست که میتونی اعتماد طرف مقابلترو تو اون موضوعهایی که بهش آره میگی، جلب کنی. تو اگه بگی من همه کار بلدم که خب یارو میگه اینم یه چیزی داره میگه دیگه، مارو گیر آورده این وسط. ولی وقتی میگی من این کار رو بلد نیستم، یارو میگه چه باحال. پس معلومه اونجایی که میگه آره، واقعاً آره است و خیلی مهمه و اعتماد جلب میشه. اعتماد به چی جلب میشه؟ به جایی که تو میگی آره. به اونجایی که میگی آقا من این حوزه رو توش کار کردم، چون وارد هر حوزهای نمیشی.
آشنایی بیشتر با: