مسیر شغلی معماری

محسن شریفی معمار - کانون معماران و شهرسازان

محسن شریفی

معمار

گفتگو با محسن شریفی

گفتگوی رضا دهقان و محسن شریفی با محوریت مسیر شغلی معماری که به سوالات اساسی دانش آموختگان معماری، معماران جوان و دفاتر معماری نوپا پاسخ داده شده است:

  •  چرا معماری رو انتخاب کردی یا چطور در این مسیر قرار گرفتی؟
  • تا قبل از اولین پروژه معماری ، چه مسیری رو طی کردی؟
  • بنظر خودت چه چیزایی باعث شده که امروز محسن شریفی رو به عنوان یک معمار جوان موفق بشناسیم؟
  • در مورد دفتر بهمون بگو، چند نفر هستین، پروسه تون چطوره و …
  • پیشنهاد با توصیه ت به دانش آموختگان معماری چیه؟
  • اصلی ترین عوامل موفقیت شما در چند سال گذشته چی بود؟
  • سخت ترین روز معماری شما چیه؟
  • به وقت نا امیدی چطور سر پا می‌مونید و ادامه میدید؟
آنچه در این گفتگو بررسی شده

 ورود به بازار کار معماری

هم تعداد دانشگاه‌هایی که دارن معمار جذب می‌کنن و هم کسانی که علاقه‌مندن وارد این حوزه بشن و وارد بازار کار معماری بشن، روز‌به‌روز داره بیشتر می‌شه و عملاً با یک بازار خیلی رقابتی‌تری مواجه هستیم و بنظر میاد که هر کسی بخواد توی این دهه وارد بازار کار بشه، کارِ خیلی سخت پیش و روی خودش داره. دوست دارم از اینجا شروع کنیم که محسن شریفی، از سال نود و چهار دفتر حرفه‌ای خودش‌رو شروع کرده و چطور بود این مسیر براش.

خب همونطوری که گفتی مسیرِ خیلی سختی داشتیم. بخاطر اینکه تعداد فارغ التحصیلان معماری و تعداد معمار های فعالِ ما توی این حرفه خیلی زیاده. اما یک چیزی که برای خودم خیلی تاثیر گذار بود رو می‌خوام مطرح کنم: من قبل از اینکه وارد معماری بشم، توی کار گرافیک بودم و سال ها قبل یک کارفرمایی داشتیم که ایشون توی کار تولید و صادرات فرش ابریشم بودن. دقیقاً توی همون بازه‌ی زمانی که دیگه فرش ایران افول کرده بود و دیگه واقعاً نه صادرات خوبی انجام می‌شد و داخل هم خریداری نداشت، من ازشون پرسیدم که برای چی اینکار رو ادامه می‌دی، دیگه بازاری وجود نداره که. یک جمله گفت که خیلی تاثیر‌گذار بود و هنوز هم همیشه توی ذهنم مونده و اون این بودش که گفت: توی بازار بد هم، فرش خوب رو می‌برن و اون با همین اشتیاق و با همین اعتماد به نفس این کار رو ادامه داد و همچنان هم این کار رو ادامه می‌ده و خیلی هم موفق هست.

همیشه نظر خودم هم این هست که شما توی یک بازار بد هم می‌تونی در یک سطحِ رو به بالا و رو به جلو و با یک کیفیت عالی این شرایط رو پیش ببری. ما توی این سال‌ها تمام تلاشمون همین بود. شما وقتی بازارت خیلی رقابتی می‌شه، سعی می‌کنید با کیفیت بهتری کارتون رو ارائه بدید و در واقع محکومید به این رفتار.

فکر می‌کنم تمام کسانی که توی حوزه معماری در این سال‌ها دارن فعالیت می‌کنن و موفق بودن، چیزی که اون‌هارو متمایز کرده، جدا از تلاششون، مسیر درست و ارائه با کیفیت پروژه‌هاشون هست. چیز دیگه‌ای نمیتونه این وسط باشه. حالا مثلاً ممکنه شانس یا اتفاق حاشیه و جانبی هم باشه ولی خب برای تعداد محدودی هست این شرایط و بیشتر افرادی که در زمینه‌ی معماری دارن فعالیت می‌کنن، شناخته شدن و پروژه‌های مهمی دارن، واقعاً با تلاش و ارائه سطح با کیفیت به اینجا رسیدن.

نحوه ورود به بازار کار معماری محسن شریفی

خب ما اگه برگردیم به اون نقطه‌ی سفر شروع، می‌خوام ببینم چطور به این پوزیشن رسیدیم و نقطه‌ی صفر ما، دقیقاً جایی که اولین پروژه معماری رو هم نگرفته بودیم، چطور بود و چه اتفاق‌هایی در اون مسیر رخ داد و چه کار‌هایی انجام دادیم که نهایتاً رسیدیم به اون اولین پروژه و تجربه؟

شرایط من کمی متفاوت هست با بقیه دوستان. بخاطر اینکه تحصیلات دانشگاهیِ من در زمینه‌ی معماری نبوده. من خیلی دست و پا شکسته توی رشته عمران تحصیل کردم و ورودم به بازار کار به پشتوانه تحصیلات آکادمیک نبود. ولی خب با بازار کار به نحوی آشنا بودم، بخاطر اینکه سال‌ها کانون گرافیک داشتم و یک جوری بلد بودم که وارد بازار بشم. بخوام خیلی دقیق بگم، تموم چیز‌هایی که یاد گرفتم و انجام داد، بصورت خودآموز بوده. اما از یه زاویه‌ی دیگه هم می‌تونم نمونه خوبی باشم برای دانشجو‌هایی که نا امیدانه از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‎شن و فکر نمی‌کنم شرایط اون‌ها بدتر از شرایط من در شروع کار بوده باشه اونا حداقل با یک پشتوانه‌ای اومدن.

چیزی که من فهمیدم اینه که کار نشد نداره. یک رابطه‌ای بین زمان و موفقیت وجود داره که توی این حین یک بازه نا امیدی هم شکل می‌گیره. من چیزی که می‌دونستم برای شروع کارم این بود که برای شروع کارم باید هزینه‌هایی بدم. یعنی شما بدون هزینه دادن توی رشته‌ای مثل معماری، نمی‌تونید منتظر نتیجه باشید. خیلی از معمار های بزرگ دنیا معتقدند که معماری بعد از دانشگاه بیست سال کارآموزی می‌خواد. یعنی شما یک شغل زود بازده نداری که انتظار داشته باشی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدی، فرش قرمز پهن کنن و هدایتت کنن به پروژه‌ای مهم که بیای و طراحی کنی!

به جز معدود معمارانی که ما می‌شناسیم، اکثر معمار‌هایی که شناخته شده هستن، توی بازه‌ی سنی مثلاً سی و هفت، هشت ساله به بالا پروژه‌های مهم‌شون رو ترسیم کردن. فکر کنم زاها حدید هم شاید هم سن و سال ما بود، توی مسابقات شرکت می‌کردم یا پروژه‌های آنچنانی نداشت.

بخاطر همین شما با یک شغل زود بازده روبرو نیستی و باید این رو بپذیری که باید سال‌ها تلاش کنی. من یادمه روز معمار یکی از دانشگاه‌های کرمانشاه دعوت شده بودم و بعد از اینکه صحبت‌هام‌رو تموم کردم، سوال جواب داشتیم. یکی  از دانشجو‌ها برگشت گفت که اشتباه کردیم وارد این رشته شدیم و رشته خیلی بدیه و … پرسیدم که خب چی شده و چه چیزی باعث شده که همچین نظری داری توی دوران دانشجویی و جوابش این بود که آره ما دو سه تا پروژه طراحی کردیم و پولمون رو ندادن یا مثلاً کارفرما کارمون رو تغییر داده! گفتم ما که الان چندین ساله داریم کار می‌کنیم همینه و همین اتفاقا داره برامون میفیته! اصلاً شما چرا توی دوران دانشجویی رفتی پروژه کشیدی. یعنی واقعاً انقدر انتظار دارن که زود به نتیجه برسن که من یکی از سخت‌ترین کار‌هام اینه که با دانشجو صحبت کنم و بهشون امید بدم. یعنی با حجم وسیعی از افراد نا امید و دلزده‌ی معماری مواجهیم و یک تیراژ وسیعی از دانشگاه که وارد بازار کار میشن که بسیار نا امیدن، بسیار پشیمونن و بسیار نمی دونن. درصد بسیار نا چیزی وجود داره که می‌دونن چیکار می کنن.

یک بحثی هم که اینجا مطرح می‌شه اینه که انتظار خیلی زیادی وجود داره. من اصطلاحاً می‌گم دانشجو های معماری فست فودی. یعنی طرف انتظار داره دو ماه بره کارآموزی و بعدش یک حقوق خوبی بگیره و کنار سر معمار بره و پروژه‌ها رو تحویل بگیره و … در حالی که بقول شما با یک کار زودبازده مواجه نیستیم.

اگر همچین دیدگاهی دارن ما نمی‌تونم اونارو مقصر بدونیم. یعنی باید قبل از دانشگاه و در حین دانشگاه بهشون توضیح داده بشه که چه خبره. اینکه بعد از دانشگاه چه‌کاره  هستید، چه مراحلی رو باید طی کنید و چه اتفاقاتی برای شما میفته. هر کسی وقتی چهار سال، شش یا هشت سال از عمرش‌رو پای یادگیری یک حرفه‌ای بگذاره توقع داره که بلافاصله به یک نتیجه‌ای برسه، اما توی معماری غالباً این اتفاق نمیفته. یعنی شما حتی اگه بعد از پایان دوران هم بخوای شروع کنی به فعالیت، واقعاً کارآموز هستی و با همه پشتوانه و پیشینه‌ای که داری واقعاً کارآموزی و هیچ چیزی یاد نگرفتی و این ضعفیه که در نظام آموزشی ما وجود داره و انگار یک رفع تکلیف هست برای نظام آموزشی که فقط بیان و یک چیزایی بهشون گفته بشه که عمدتاً چیزای اشتباهی هست و بعدش فارغ‌التحصیل بشن و وارد جامعه بشن. بخاطر همینه که این حجم از ناا‌میدی رو به دانشجو‌ها حق میدم. چون واقعاً کسی در این مورد بهشون چیزی نگفته.

مثلا! بعضی وقت‌ها که من با دانشجو‌ها صحبت می‌کنم یا سوال می‌پرسن، چیزایی که بهشون می‌گم با چنین بازخودری روبرو می‌شم که تا حالا کسی اینارو بهمون توی دانشگاه نگفته و مشخصاً برمی‌گرده به ضعف نظام آموزشی ما که این حجم از فارغ‌التحصیل نا امید رو وارد جامعه می‌کنه.

تحصیلات محسن شریفی معماری نبوده ولی شروع کرده از گرافیک وارد این قضیه شده و در ادامه چطوری شده؟ تحصیلات آکادمیک معماری رو بعداً ادامه دادی یا چطور بود مسیری که طی کردی؟

خیلی طولانیه که چه اتفاقاتی برای من افتاد ولی خیلی خوش شانس بودم. یعنی مشاور‌هایی که در شروع کارم داشتم، مشاوره‌های بسیار تاثیر‌گذاری بود. شما وقتی می‌خوای بصورت خود‌آموز همچین رشته‌ای رو یاد بگیری، خب خیلی انرژی و زمان زیادی می‌بره. مثلاً شما فکر کنید بخواید در یک بازه‌ی زمانی کوتاه به یک نتیجه‌ی مطولب برسی! بخاطر همین اگر بخوام کلی بگم، در مرحله اول مسیری که طی کردم همراهی و راهنمایی دوستانم تاثیر جدی داشت و واقعا! ازشون ممنونم.

من همیشه این مثال‌رو می‌زنم. مثلاً الان ما تهران هستیم و هر دوی ما قصد داریم بریم تبریز. شما می‌گین تبریز به سمت غرب هست و من می‌گم به سمت شرق. شما هر چقدر آروم‌تر هم برید می‌رسید و من هر چقدر بدوئم‌هم دورتر می‌شم. یعنی من هر چی که بیشتر تلاش کنم دارم دور می‌شم چون دارم به سمت مشهد می‌رم. بخاطر همین می‌خوام بگم که اگر مسیر برای شما درست تعریف بشه، سینه‌خیز هم برید می‌رسید. اتفاقی که برای من افتاد این بود که دوستانم راهنماییم کردن که از چه منابعی شروع کنم یا انتخاب اینکه با چه نرم‎افزار‎هایی شروع کنم. البته من چون کار گرافیکی انجام می‌دادم و تدریس هم می‌کردم تسلط داشتم به خیلی از نرم افزار‌ها. ولی خب در مورد معماری و تئوری‌ش یا اینکه چطور می‌تونیم پروژه‌رو به نتیجه برسونیم و … خیلی منابع خوبی بهم معرفی شد و بعدش بیشتر خودآموزی پیش رفتم.

شاید بتونم بهتون بگم یک سال من فقط یوتیوب رو می‌گشتم که در مورد معماری بیشتر یاد بگیرم و هر جایی یه مطلبی در مورد معماری بود سریع می‌رفتم و یاد می‌گرفتم و خیلی هم معتقدم شما بصورت کارآموزی یاد بگیرید. بنظر من یک روش آموزشی بی‌نظیر هست و اگر علاقه به چیزی دارید می‌گم که من یک نمونه خیلی واضحی از این قضیه هستم که شما بیشتر با علاقه و تلاش انتخاب یک مسیر می‌تونید به یک نتیجه حداقلی هم شده باشه برسید و نا امید نباشید.

خب شما یک نمونه خیلی خوبی هستی از اینکه یک مسیر سخت‌تر از معماری مرسوم رو رفتی. به هر ترتیبی اون چهار سال یک پشتوانه ذهنی هست که بتونیم به خودمون بگیم که من تحصیلاتش رو دارم و راحت‌تر می‌تونم وارد بازار کار بشم. اینکه شما از یک زمینه دیگه‌ای بصورت خودآموزی اومدی سراغ معماری و وارد بازار کار معماری شدی و تبدیل شدی به یک معمار موفق، بنظر من هم مسیر سخت‌تری طی کردی و هم یک امید و انگیزه برای بقیه بچه‌ها هستی که یکمی اون اعتماد به‌نفس رو داشته باشن از بٌعد اینکه شروع کنن و در مسیر هم یاد بگیرن.

بنظر میاد نباید بگیم فعلاً یادبگیرم و هیچ‌وقت هم هیچ قدیمی بر نداریم. چون یکی از جدی‌ترین مشکلات ما کمال گرایی معماری یا به عبارتی کمال گرا بودن اکثر دانش آموختگان معماری هست. هیچ وقت نمی‌خوایم شروع کنیم و منتظریم یک فرصت ایده‌آل ایجاد بشه و اون کارفرمای معقولی که همه چیزش هم اوکی باشه، بیاد و بعدش شروع کنیم. در حالی که فکر می‌کنم در ابتدای کارمون بعیده همچین فرصتی پیش بیاد.

 

دفتر معماری محسن شریفی

بیشتر در مورد دفتر معماری الان محسن شریفی صحبت کنیم که تو چه وضعیتی هست، چیکار می‌کنید و چند نفرید و چطور پیش می‌ره؟

یک فاکتوری که خیلی تاثیر گذاره و از اول بهش اعتقاد داشتیم، زمان بود. این دو سال اخیر اتفاقات خیلی خوبی برای ما افتاد. تعداد پروژه‌های بیشتری در شهر‌های مختلف شروع کردیم و الان توی شهر های آبادان، بوشهر، شیراز، سیرجان، کرمان، اصفهان، رامسر، ساری و خود تهران پروژه داریم و یکی از دلایلی که پروژه‌ها پخش شدن، پلتفرم‌هایی مثل اینستاگرام بود. یعنی کارفرما هایی از طریق اینستاگرام و از شهر های متفاوت پیشنهاد دادن.

اگر چه سخت هست هندِل کردن این پروژه‌ها توی شهر‌های مختلف اما برای من تجربه شیرینی بوده و هست. اصلاً اتفاقاتی افتاد که دیدگاه من رو  نسبت به تئوری معماری هم عوض کرد و این فرصت رو بهم داد که توی زمینه‌های مختلف پروژه بکشم. خیلی با اشتیاق و علاقه پروژه‌هارو پذیرفتم و فعالیم. همه این پروژه‌ها بدون همکاری بچه‌های خوب دفتر ما اصلا اممکان پذیر نبود و ما نزدیک به ده نفر نیروی بسیار خوب در مجموعه‌مون داریم که بعضی‌هاشون در دفتر و بعضی‌هاشون بصورت فری لنسری با ما کار می‌کنن که همه‌شون معمار های بسیار خوبی هستن از نظر من.

نقطه عطف دفتر معماری

خیلی خوبه این تعداد پروژه و این گستردگی فعالیت در کل کشور. می‌خوام اینجا این سوال رو بپرسم که چه اتفاق و کجا ما این تغییر رو دیدیدم. یعنی چطور شد که محسن شریفی که پروژهها رو داشت پیش می‌برد، احتمالاً توی شهر و لوکیشن مشخصی، کدوم نقطه اون نقطه تحولی بود که توی این رسانه‌ها، توی اینستاگرام و فضا‌های مختلف انقدر مطرح شدین و پروژه‌های متفاوتی از شهر‌های متفاوت رو الان دارین پیش می‌برین. چی باعث شد این پیشرفت و تغییر اتفاق بیفته؟

حالا اگر علاقه و اشتیاقمون رو به کیفیت خوب یا خوبتر بذاریم کنار. من خیلی معتقدم که این پلتفرم‌های جدید مثل همین اینستاگرام یا قبل ترش فیسبوک، خیلی تاثیر گذار بودن. یعنی شاید اگر این‌ها نبودن، این اتفاق‌ها هم با تمام انگیزه‌هایی که برای کار خوب داریم شکل نمی‌گرفت و من به شدت به این موضوع اعتقاد دارم. از یک‌جایی به بعد اصلاً تمرکزمون رو گذاشتیم رو همین قضیه که تولید محتوا بکنیم و این محتوا رو توی اینستاگرام و شبکه‌های دیگه بذاریم. چون قبل ها هم همین بود و کسانی که توی مجلات کارهاشون می‌رفت یا توی مسابقات دیده می‌شدن، معمار هایی بودن که اِلیت می‌شدن و پروژه‌های مهم و کارفرما‌های مهم سمت اون‌ها می‌رفت.

الان خب کارفرما ها شما رو توی مدیا و اینستاگرام دارن و مثل خوندن مجله هست براشون و شما کار هارو یا اتفاقی یا از طریق پیج خودتون یا از طریق پیج‌هایی که کار‌های شما رو پابلیش می‌کنن، می‌بینن و به شما سفارش کار می‌دن.

می‌خوام اینو بگم که با تمام سختی‌ها و مشکلات، ما بسیار خوش شانس بودیم که توی این بازه زمانی این مدیا هم وجود داشت که بتونیم کار‌هامون رو عرضه بکنیم. ولی خب اگر هم این اتفاق نمیفتاد شاید تو همون نقطه‌ی محدودی که داشتیم فعالیت می‌کردیم، می‌تونستیم با همین تعداد پروژه به کارمون ادامه بدیم. ولی خب الان جذاب‌تر شده. انتخاب پروژه ها برای ما شیرین‌تر هست و پروژه های مهم‌تر و کافرما های مهم‌تر به ما پیشهاد می‌دن و این خب به کیفیت کار ما هم کمک می‌کنه.

فرصت های شغلی معماری

اخیراً ما با یک موضوعی مواجه هستیم که در گفتگو با مهرداد زواره محمدی هم در موردش صحبت کردیم. فرصت های شغلی جدیدی که در دفاتر معماری ایجاد می‌شه. یعنی قبلاً نبوده اما الان با تخصصی شدن کار های یک معمار، اتفاق میفته. می‌خوام ببینم چه پوزیشن‌هایی در دفتر معماری شما وجود داره و چه نیرو هایی دارید؟

خب نیرو هایی که ما الان داریم، یعنی چند کاربره هستن بنده خدا ها. یعنی سعی می‌کنیم همه هندونه‌ها رو توی دستاشون قرار بدیم. هم از لحاظ مسائل فنی و تخصصی‌مون هست، یعنی فاز یک و فاز دو و یا مثلاً کار‌های گرافیکی و هم اینکه یه آشنایی با مسائل اجرایی داشته باشن. چون خیلی به اون بخش کمک می‌کنه. حتی توی مجموعه‎مون با مهندسین سازه و تأسیسات لینک شدیم که دفاتر جدایی نباشیم، چون پروژه‌های جدیدمون در واقع خیلی وابسته به مسائل سازه‌ای هست، یعنی طراحی سازه هم ترکیب شده با طراحی معماری ما. توی بخش تاسیسات هم همینطور بوده.

خیلی دیتیل‌وار توی این مدت کوتاه نه، نتونستیم نیرو‌هایی از پوزیشن های مختلف جذب کنیم و لی سعی کردیم همون چیزایی که توی معماری عمومی هست رو جذب کنیم که بتونیم کار هامون رو با کیفیت خوبی ارائه بدیم. اما چرا در ادامه برنامه‌هایی داریم که بخش‌هایی که توش ضعف داریم یا بخش‌هایی که شروع نکردیم، به مجموعه‌مون نیرو اضافه کنیم.

اگر محسن شریفی بخواد یک نیروی تازه جذب بکنه، باید چه ویژگی‌هایی داشته باشه که بتونه توی اون دفتر موفق باشه و ما تائیدش رو بزنیم که بله می‌تونه شروع کنه؟

 

من می‌گم شاید بخاطر شرایط خودم بوده که خیلی به رزومه ها توجه نمی‌کنم، ولی خیلی برای من اولویت ندارن. بخاطر اینکه اکثر بچه‌هایی که با ما کار می‌کنن به نوعی باید با همون سیاق خودمون کار کنن و من خودم سعی می‌کنم وقت بذارم تا بتونیم اون روشی که خودمون کار می‌کردیم رو با اون‌ها پیش ببریم. بخاطر همین اون چیزی که برای من اولویت هست، اشتیاق کار کردن با ما هست. یعنی من خیلی برام مهمه که اون علاقه وجود داشته باشه، چون بقیه چیز هارو راحت می‌شه باهاشون کار کرد یا خودشون برن اون هارو یاد بگیرن که به کمک ما بیان. ولی اون چیزی که برای ما واقعاً مهم هست، یک توانایی پنجاه درصدی و یک اشتیاق نزدیک به صدرصدی هست!

 

پیشنهاد محسن شریفی به معماران جوان

پیشنهاد یا توصیه محسن شریفی برای کسایی که می‌خوان تازه وارد بازار کار معماری بشن یا حتی در مسیر فعالیت معماری‌شون هستن چیه؟

فکر میکنم اولش اشتیاق، امید و مهم‌تر از همه تمرین هست. تمرین معجزه می‌کنه و من واقعاً به این قضیه ایمان دارم.

من دوران دبیرستان خیلی علاقه به ساز نی داشتم. یک ساز نی خریدم و رفتم کلاس موسیقی. استادمون گفت خب این نی هست، پنج تا سوراخ داره و می‌ذارید لای دندون بالاتون و زبونتون هم می‌ذارید پشت دندون پایین‌تون و توش فوت می‌کنید و صداش در میاد. بعد ما همون کار رو انجام دادیم و یه چند بار فوت کردیم و دیدیم صدای هوا می‌ده و صدای نی در نمیاد. بهمون گفتن که برید خونه انقدر توش فوت کنید که صداش در بیاد. بعد من اومدم خونه، روز اول هر چی فوت کردم صدای هوا داد، روز دوم فوت کردم بازم همینطور!

پیش خودم گفتم خب اگه این درسته و زبون من جای درستی هست و خود نی درست قرار گرفته، بعد از دو بار، سه بار و نهایتاً ده بار صداش در میومد. قرار نیست که معجزه بشه! بعد به این نتیجه رسیدم که آهان این از اون استاد‌هایی هست که می‌خواد به من درس زندگی بده و سر کارم گذاشته. بعد فرداش زنگ زدم به آموزشگاه و به استاد گفتم که استاد من نی رو می‌ذارم لای دندون بالام، زبونم رو هم می‌ذارم پشت دندون پایینم و فوت می‌کنم توش، گفت درسته. گفتم صداش در نمیاد و گفتن نمی‌دونم فوت کن صداش در میاد.

نی رو گذاشتم کنار و گفتم من از شما زرنگ ترم و چرا الکی فوت کنم توش یه هفته. بعد از سه چهار روز، یادمه صبح از خواب پا شدم و نی هم بغل دستم بود و همینجوری گرفتم و همون مدلی که گفته بودن گذاشتم توی دهنم، فوت کردم و یه صدای گژی در اومد! من تا ظهر صدای نی رو در آوردم. جالبش اینه که بعدش هر مسخره بازی هم در می‌آردم و نی رو هم درست توی دهنم نمی‌ذاشتم، صداش در میومد.

تمرین هم یک همچین کاری با شما می‌کنه. یعنی شما توی معماری گاهاً فکر می‌کنید که الکی دارید فوت می‌کنید و دارید الکی تلاش می‌کنید و خب اگر صداش در بیاد در میاد ولی خودتون متوجه نمی‌شید که چه اتفاق میفته که به نتیجه می‌رسید. و این خیلی منوط به این هست که شما پیوسته و مدام، بدون نا امیدی توی معماری فوت کنید! مطمئنم که هم برای من هم برای شما و هم برای هرکسی که اینکار رو بکنه صداش در میاد.

این معجزه‌ای هست که من از تمرین دیدم در زندگیم. گاهاً هم اوایل که خیلی نا امید می‌شدم و می‌گفتم خب اگر قراره توی معماری برام اتفاقی بیفته، می‌افتاد و قرار نیست که معجزه بشه. اونموقع‌ها یاد همین خاطره می‌افتادم و با خودم می‌گفتم که نه ادامه بده و بلاخره اون اتفاق میفته و امیدوارم که اون اتفاق بیفته برای ما

روز های سخت برای معماران و گذر از آن

از سختی صحبت کردیم، می‌خوام بریم سراغ اینکه سخت‌ترین روز‌های محسن شریفی در زمینه معماری و اتفاقاتی که با معماری سر‌و‌کار داشت چی بود و چطور ازش عبور کرد؟

سختی‌ها که نمی‌گذرن و همیشه هستن و شما باید به عنوان یک معمار بپذیرید که یک خواب راحت هیچ وقت نخواهید داشت تا آخر عمرتون. یعنی یک رشته‌ای هست که هر چقدر بیشتر زجرتون بده بیشتر مشتاق  می‌شید. یک اعتیاد هست در واقع و با اینکه بهتون آسیب می‌زنه، نمی‌تونید ترکش کنید. سختی‌ها که خیلی زیاد بود. از چالش‌هایی که ما حین طراحی داشتیم تا بلا‌هایی که کارفرما‌ها سرمون آوردن و ما هم گاهاً سر اونا آوردیم.

بهرحال شما با یک رشته عجیب و غریبی طرف هستید. از یک طرف بیزینس هست و از یک طرف هنر. از یک طرف لطافت روی کاغذ هست و از یک طرف سختی و زمختی حین اجرا. یعنی به اندازه‌ای این تناقض‌ها زیاد هست توی این رشته که واقعاً قابل شرح نیست.

گاهاً وقتی به گذشته فکر می‌کنم، می‌تونم بگم اوایل خیلی براتون سخت‌تر خواهد بود. بخاطر اینکه شما توی شروع کارتون خیلی پر مدعا‌تر وارد می‌شید و خیلی ایده‌آل‌گرا تر هست و بخاطر همین خیلی اذیت می‌شید. از طرفی هم کارفرما و هم پروژه‌ی مهمی ندارید و این سختی روند‌رو بیشتر می‌کنه. یعنی شما از یک طرف جوان هستید و خیلی ادعا دارید و فکر می‌کنید که خیلی کار‌ها می‌تونید بکنید و از یک طرف کارفرمایی که میاد سراغ شما برای شما کار، قطعاً کارفرمای خیلی مهمی نیست. حالا ممکنه یه اتفاقاتی بیفته و خوش شانسی بیارید ولی خب قطعاً برای کسی که تازه کار معماری رو شروع کرده نباید توقع داشته باشه که یه کارفرمایی بیاد و تموم چیز‌هایی که می‌گن رو گوش کنه یا کار خیلی مهمی بیاره و بگه شما براش کار کنید.

خب ولی این توقعات بود توی شروع کار برای ما هم، ولی الان می‌فهمم که طبیعی نبود اگر اون اتفاقات میفتاد.

من چند سال قبل یه ویدئویی‌رو دیدم، یک فرد موفقی بود با یک سری دانشجو‌های نخبه توی یک برنامه تلوزیونی. یکی از دانشجو‌ها پرسیده بود از اون مهمون برنامه که اگر بخواین توی چند جمله راز موفقیت رو به ما بگید چیه؟ من می‌خوام همون چیزی که مهمان برنامه گفت، به بچه‌ها بگم چون فکر می‌کنم خیلی جالب بود و می‌گم چه اتفاقاتی برای من افتاد بعد از شنیدن اون مطلب.

ایشون به دانشجو‌ها گفت خب شما الان بیست‌و‌دو یا سه سالتون هست و نمی‌دونم تا حالا چیکار کردید. ولی از بیست سالگی تا سی سالگی تا می‌تونید اشتباه کنید. تا می‌تونید اشتباه کنید؛ اگر می‌دونید یک مسیر درست هست و یک مسیر اشتباه، اشتباه رو برید. درست‌رو که می‌دونید چی می‌شه، پس اشتباه‌رو برید تا ببینید چی می‌شه. از سی سالگی تا چهل سالگی فقط یک کار انجام بدید؛ شما ده سال اشتباه کردید و فهمیدید که من فقط می‌تونم معمار باشم، گرافیست باشم، راننده باشم یا هر چی، فقط یک کار انجام بدید. خوب یا بدش هم مهم نیست، فقط انجام بدید اون کار‌رو. از چهل سالگی تا پنجاه سالگی اون یک کاری که ده سال قبل انجام می‌دادید‌رو به بهترین شکل ممکن انجام بدید. می‌گفت با همین فرمول هست که شما بیشتر افراد موفق‌رو می‌بینید در بازه‌ی چهل‌و‌دو یا سه سالگی به شهرت و ثروت و دیسیپلین خودشون می‌رسن. چون این یک مسیری هست که بنظر من اکثر افراد موفق دنیا رفتن. سال‌ها اشتباه کردن، بعد تمرکزشون‌رو گذاشتن روی یک کار و بعد توی یک بازه هم به بهترین شکل ممکن کارشون رو ارائه دادن.

من خودم از وقتی اینو شنیدنم انگار زمان برای من متوقف شد و عجله‌ای که داشتم و هی می‌گفتم که دیر شد، من الان بیست و نه سالمه و هیچکاری نکردم و … . تازه فهمیدم من باید تا سی سالگی فقط اشتباه می‌کردم. توی این ده سالی هم که الان حضور دارم من فقط دارم معماری انجام می‌دم و خیلی هم برام مهم نیست که من رو معمار موفقی بدونن یا نا موفق یا کارم‌رو شاهکار بدونن یا ندونن. من فقط کار معماری‌رو دارم انجام می‌دم به امید روزی که بتونم این معماری‌رو به بهترین شکل ممکن انجام بدم و حداقل خودم از کاری که خودم انجام می‌دم رضایت داشته باشم. بهرحال فرق هست بین رضایت و موفقیت و رضایت بیشتر جنبه درونی داره.

از وقتی خودم این ویدئو‌رو دیدم احساس کردم که مسیر درستی‌رو دارم پیش می‌رم و من سال‌ها اشباهم‌رو انجام دادم و الان هم دارم معماری می‌کنم.

می‌خوام خیلی توجه کنن بچه‌هایی که عجله دارن برای موفق شدن؛ واقعاً زمان بذارن انرژی بذارن و نا امید نشن.


آشنایی بیشتر با:

محدرضا کهزادی

مهرداد زواره محمدی


امتیاز ما