سونیا مگدزیارز؛ معمار ارشد دفتر معماری زاها حدید


این مصاحبه انحصاری بخشی از مجموعه “معماران فردا”  است؛ گفت‌وگویی هدفمند با پیشگامان دنیای معماری که در حال بازتعریف محیط ساخته‌شده هستند. در کانون معماران، ما تلاقی اندیشمندانه تجربه و چشم‌انداز را گرامی می‌داریم و شما را دعوت می‌کنیم تا در این مصاحبه انحصاری با سونیا ماجیارز، معمار ارشد در دفتر معماری زاها حدید با میراثی از برتری معماری درگیر شوید. فایل مصاحبه به زبان انگلیسی و نسخه اصلی در انتهای مقاله، قابل مشاهده و دانلود است.

 

سونیا مگدزیارز- دفتر معماری زاها حدید- کانون معماران

 

پیشینه فرهنگی و تجربیات اولیه

آیا می‌توانید درباره کشور و زمینه فرهنگی‌ خود و تجربیاتی که پیش از ورود به مسیر حرفه‌ای معماری کسب کرده‌اید، صحبت کنید؟

من خودم را فرزندی از دوران طلایی اتحادیه اروپا، پیش از آنکه برگزیت نظم امور را تغییر دهد، توصیف می‌کنم. با والدینی که زندگی تحت رژیم کمونیستی را تجربه کرده بودند، بزرگ شدم و با حسی از خوش‌بینی پرورش یافتم. آن‌ها، گاهی تا سرحد خستگی، یادآوری می‌کردند که بر خلاف آن‌ها، من گذرنامه دارم و باید از آن استفاده کنم.

من در شمال لهستان، در شهر شچچین بزرگ شدم که پیش از جنگ جهانی دوم بخشی از آلمان بود. چیدمان شهر یادآور پاریس است، با شبکه‌ای از میدان‌ها و خیابان‌های ستاره‌ای که چندین منطقه را به یکباره به هم متصل می‌کنند، همچون رگ‌های خونی—که آن را به مکانی پویا و آسان برای پیمایش تبدیل کرده است.

با این حال، نزدیکی شهر به برلین بود که مرا در معرض معماری مدرن و فرهنگ جهانی قرار داد و ترکیبی منحصربه‌فرد از میراث محلی و تأثیرات بین‌المللی را ارائه کرد. از سنین پایین، به‌طور طبیعی به نقاشی و طراحی علاقه‌مند بودم؛ احتمالاً به این دلیل که به‌عنوان تک‌فرزند، زمان زیادی را در دنیای تخیل خود می‌گذراندم. پدرم، آرتور، که عکاس ماهری بود، خانه‌مان را پر از آلبوم‌های عکس کرده بود که با هم آن‌ها را بررسی و مطالعه می‌کردیم.

او همچنین در سنین پایین اولین دوربینم را به من هدیه داد، هدیه‌ای که اشتیاقم به رندرینگ و انیمیشن معماری را برانگیخت. در حالی که هرگز رویای معمار شدن را در سر نداشتم، برخورد تصادفی با بارتلت مرا احیا کرد. بارتلت نه‌تنها یک مدرسه معماری، بلکه یک مدرسه هنر بود؛ مدرسه‌ای که دروازه‌ای به طیف وسیعی از مسیرهای شغلی خلاقانه ارائه می‌داد.

 

تجربیات تحصیلی در UCL و وست‌مینستر

شما تحصیلات آکادمیک خود را در دو دانشگاه معتبر، UCL و وست‌مینستر، به پایان رساندید. این سفر چگونه آغاز شد و تجربیات شما به‌عنوان دانشجو و مدرس چه بود؟ اگر بینش‌های ارزشمندی از این مسیر دارید، لطفاً با ما به اشتراک بگذارید.

می‌گویند لندن شهری با امکانات بی‌پایان است، اما در زمان حضورم در بارتلت، احساس می‌کردم دنیای ما کاملاً درون آن دیوارها قرار دارد. شب‌های دیروقت به صبح‌های زود تبدیل می‌شدند، با انگیزه (و مقدار نگران‌کننده‌ای قهوه) پیش می‌رفتیم، در حالی که بحث می‌کردیم، طراحی می‌کردیم و مرزهای خلاقیت را جابه‌جا می‌کردیم. با نگاهی به گذشته، متوجه می‌شوم که آن سال‌ها نه‌تنها آموزشی، بلکه تحولی بودند.

بارتلت فقط درباره معماری نبود؛ درباره یادگیری چگونگی اندیشیدن بود، جسورانه، منتقدانه و بدون شبکه ایمنی. اگر می‌توانستید آن را تصور کنید، می‌توانستید آن را بسازید. و اگر اشتباه می‌ساختید؟ خب، به شما گفته می‌شد، به‌صراحت، که دقیقاً چرا. استادان هم‌زمان مربی و سخت‌گیر بودند و ما را به چالش می‌کشیدند تا ایده‌هایمان را با دقتی همچون مجسمه‌سازی که سنگ مرمر را تراش می‌دهد، پالایش کنیم. بازخورد آن‌ها بی‌رحمانه صادقانه، اما همیشه ارزشمند بود.

من در سال ۲۰۱۳ به بارتلت آمدم و خوشبختانه بورس تحصیلی اتحادیه اروپا را دریافت کردم و به‌عنوان دانشجوی داخلی شناخته شدم. آن زمان، جایی بود که مرزها بی‌معنی به نظر می‌رسیدند و استعداد بیش از ملیت اهمیت داشت. اما همان‌طور که همه می‌دانیم، برگزیت همه‌چیز را تغییر داد. برنامه بورس تحصیلی ناپدید شد و با آن، فرصت‌ها برای بسیاری از دانشجویانی مثل من. یک روز، ما بخشی از بافت مدرسه بودیم. روز بعد، انگار کسی نخ را کشیده بود. آموزش قرار است درها را باز کند. اما گاهی تاریخ آن‌ها را قفل می‌کند.

کار در دفتر معماری زاها حدید

دفتر معماری زاها حدید به‌عنوان یکی از پیشگامان معماری جهانی ایستاده است و کار در آن برای معماران جوان واقعاً الهام‌بخش است. پیش و پس از پیوستن به این برند معتبر، با چه چالش‌ها یا عدم قطعیت‌هایی روبه‌رو شدید و چگونه آن‌ها را برطرف کردید؟ آیا توصیه‌ای برای کسانی دارید که آرزوی دنبال کردن مسیری مشابه را دارند؟

زاها حدید فقط یک معمار نبود؛ او نیرویی از طبیعت بود. برای کسانی که شانس همکاری با او را داشتند، زاها حدید نه‌تنها یک مربی، بلکه کلاس درسی پویا برای جابجایی مرزها بود. در حالی که من هرگز افتخار همکاری مستقیم با زاها را نداشتم، داستان‌های بی‌شماری از شاگردان و همکاران سابق او درباره فضای دفتر در زمان حیاتش شنیده‌ام. دفتر حال‌وهوای یک استودیوی دانشگاهی را داشت—زمینه‌ای تجربی برای کسانی که از او می‌آموختند، جایی که ایده‌ها آزادانه جولان می‌دادند و محدودیت‌ها به ندرت وجود داشتند.

امروز، دفتر معماری زاها حدید ساز و کاری متفاوت دارد—شیک، ساختارمند و به‌وضوح تجاری. این شرکت به خوشه‌هایی تقسیم شده، شبیه واحدهای دانشگاهی، که هر کدام تخصص و فلسفه طراحی خاص خود را دارند. برای هر کسی که قصد پیوستن دارد، بهترین توصیه‌ام این است که با کارمندان ارشد تماس بگیرد تا دیدگاه داخلی درباره مسیرهای شغلی مختلف موجود به دست آورد. زیرا اگر یک چیز آموخته‌ام، این است که جایی که در ابتدا فرود می‌آیید، همیشه جایی نیست که قرار است باشید.

من این را از تجربه شخصی می‌دانم. من در خوشه‌ای شروع کردم که با جاه‌طلبی‌هایم هم‌راستا نبود و در لحظه‌ای از شفافیت (یا شاید دیوانگی)، تصمیم به ترک گرفتم. اما زندگی راهی دارد که شما را به جایی که قرار است باشید، بازمی‌گرداند. وقتی برگشتم، به خوشه‌ای کاملاً متفاوت پیوستم، خوشه‌ای که توسط یک رهبر زن الهام‌بخش هدایت می‌شد و به من آزادی کاوش و نوآوری داد. آن اعتماد منجر به چندین پیروزی در مسابقات برای شرکت شد و ثابت کرد که گاهی بهترین کارها زمانی اتفاق می‌افتند که به افراد فضایی برای اندیشیدن فراتر از انتظارها بدهید.

عناصر کلیدی برای پیوستن به دفتر زاها حدید

به نظر شما، چه عناصری در مسیر پیوستن شما به دفتر معماری زاها حدید نقش تعیین‌کننده‌ای داشته‌اند؟

پروژه پایان‌نامه‌ام، «چگونه یک غول را تراش دهیم»، بیش از یک تمرین آکادمیک بود؛یک بیانیه بود. این پروژه به این ایده پرداخت که معماری نه‌تنها پس‌زمینه‌ای برای زندگی شهری است، بلکه بازیگری شهری است که نحوه تجربه، ثبت و بایگانی دانش توسط مردم را شکل می‌دهد. یک مداخله شهری مجسمه‌وار و در مقیاس بزرگ که برای محو کردن مرز میان منظر، نمایش معماری و فضای عمومی معنادار طراحی شده بود؛ فلسفه‌ای که، به‌طور شگفت‌انگیزی، عمیقاً با روح شرکت همخوانی داشت.

فراتر از مفهوم، من مهارت‌های فنی برای پشتیبانی از آن را داشتم. نقطه قوت من در تجسم و مدل‌سازی چندضلعی بود؛ هر دو در شرکتی مانند دفتر معماری زاها حدید بسیار ارزشمندند. با توجه به اینکه بخش زیادی از موفقیت شرکت بر مسابقات بین‌المللی استوار است، توانایی خلق روایت‌های بصری متقاعدکننده نه‌تنها یک مزیت، بلکه ضروری بود. زیرا در دنیایی که برداشت‌های اولیه همه‌چیز هستند، معماری نه‌تنها درباره چیزی است که می‌سازید، بلکه درباره چگونگی نشان دادن آن به مردم است.

نقش شما به‌عنوان معمار ارشد

به‌عنوان معمار ارشد، نقش شما شامل چه وظایفی است؟ چه مهارت‌های کلیدی برای این جایگاه ضروری هستند؟

به‌عنوان یک طراح، دنیای من حول مرحله رقابت در مسابقات می‌چرخد؛ فضایی پرشتاب و پرریسک که در آن ایده‌ها متولد، آزمایش و پالایش می‌شوند. به همراه تیمم، با غوطه‌ور شدن در شرح پروژه، هر نیاز، محدودیت و فرصت پنهان را تجزیه و تحلیل می‌کنیم. از آنجا، کار واقعی آغاز می‌شود.

ما گزینه‌های طراحی متعددی تولید می‌کنیم و آن‌ها را به‌صورت موازی در فرآیندی پویا و تقریباً داروینی توسعه می‌دهیم، جایی که تنها قوی‌ترین ایده‌ها جان سالم به در می‌برند. هفته به هفته، از طریق تکرار و پالایش، هر ایده را تا سر حد امکان پیش می‌بریم تا در نهایت یکی به‌عنوان بدیع‌ترین و تأثیرگذارترین ایده، ایده‌ای که ارزش جنگیدن دارد، سر برآورد. اما طراحی بزرگ در انزوا رخ نمی‌دهد.

فراتر از فرآیند خلاقانه، من همچنین تبادل بی‌وقفه اطلاعات بین بازیگران کلیدی، شرکت‌های رندرینگ، مهندسان، مشاوران صوتی و نورپردازی را هماهنگ می‌کنم تا هر جزئیات در یک دیدگاه منسجم هم‌راستا شود. و در حالی که رقابت‌ها درباره ایده‌های جسورانه‌اند، به دقت هم نیاز دارند. بنابراین، اعضای جوان‌تر تیم را در پیچیدگی‌های فرآیند هدایت می‌کنم و به آن‌ها کمک می‌کنم تا تعادل ظریف میان جاه‌طلبی خلاقانه و دقت فنی را پیدا کنند. زیرا در دنیای معماری، بهترین ایده‌ها نه‌تنها برجسته‌اند، بلکه در برابر موشکافی نیز پایدار می‌مانند.

پروژه خاص و معنادار

آیا پروژه خاصی وجود دارد که روی آن کار کرده‌اید و برای شما جایگاه ویژه‌ای دارد؟ چه چیزی آن را منحصربه‌فرد یا معنادار می‌کند؟

پروژه یک موزه باستان‌شناسی بود؛ هرچند، مانند بسیاری از ایده‌های جاه‌طلبانه، هرگز به مرحله اجرا نرسید. طراحی آن حول یک درخت باستانی کشف‌شده در محل می‌چرخید و خود ساختمان از سنگ محلی تراشیده شده بود. این فقط یک موزه نبود؛ بلکه داستانی در قالب ساخته‌شده بود. انعکاسی از فلسفه طراحی خودم—جایی که معماری نه‌تنها درباره سرپناه، بلکه درباره داستان‌سرایی است.

فرم و ماده به ابزارهای روایی تبدیل می‌شوند و گذر زمان را آشکار می‌کنند، همچون شیء باستانی‌ای که از دل خاک بیرون کشیده شده است. من همیشه به جنبه‌های فرهنگی، شاعرانه و پدیدارشناختی معماری علاقه‌مند بوده‌ام؛ این ایده که انتخاب مواد و روش‌های ساخت، نه‌تنها ضرورت‌های فنی، بلکه روح خود طراحی هستند.

رویکرد من اغلب با روش‌های سیستمی و عملکردمحور که امروزه غالب‌اند، در تضاد است. و در حالی که من کاملاً نیاز به کارایی و عملکرد را درک می‌کنم، همچنین معتقدم که معماری باید بیش از عملکرد داشته باشد، باید برانگیزنده باشد. باید با حافظه، اتمسفر و تجربه حسی فضا درگیر شود و محیط‌هایی خلق کند که در سطحی عمیق‌تر و انسانی‌تر طنین‌انداز شوند.

حضور دیجیتال و تأثیر آن

به نظر شما، حضور دیجیتال قوی (مثلاً وب‌سایت‌ها، شبکه‌های اجتماعی) چقدر برای معماران امروز اهمیت دارد؟ این حضور چگونه بر حرفه یا فعالیت شما تأثیر گذاشته است؟

به اشتراک‌گذاری کارها در شبکه‌های اجتماعی، نحوه تعامل معماران با دنیا را متحول کرده است. این فضا صحنه‌ای برای ایده‌ها، محلی برای بازخورد و پنجره‌ای به چشم‌انداز همیشه در حال تغییر روندهای طراحی است. برای من، به‌ویژه در پیشبرد فعالیت انیمیشن‌سازی‌ام ارزشمند بوده است—مرا با خلاقان هم‌فکر مرتبط کرده و درهایی به همکاری‌های غیرمنتظره گشوده است.

در صنعتی که دیده شدن می‌تواند همه‌چیز را تغییر دهد، شبکه‌های اجتماعی قدرت گسترش شبکه‌های حرفه‌ای و جذب شرکایی را دارند که فلسفه طراحی مشابهی دارند. اما در حالی که حضور آنلاین می‌تواند گفت‌وگوها را برانگیزد، جایگزینی برای ارتباطات دنیای واقعی نیست؛ به‌ویژه اگر جاه‌طلبی شما تأسیس دفتر معماری خودتان باشد. در نهایت، مشتریان فقط پروژه‌ها را سفارش نمی‌دهند؛ آن‌ها در روابط سرمایه‌گذاری می‌کنند.

اعتماد و همدلی از طریق پست‌های کاملاً تنظیم‌شده ساخته نمی‌شوند، بلکه از طریق تعاملات واقعی، درک نیازهایشان و توانایی ترجمه چشم‌انداز آن‌ها به چیزی معنادار و ماندگار به دست می‌آیند. زیرا در معماری، مانند زندگی، لایک‌ها و دنبال‌کننده‌ها ممکن است سبب بیشتر دیده شدن شما شوند، اما اعتماد است که واقعاً چیزی ماندگار می‌سازد.

ترندها و فناوری‌های نوظهور در معماری

معماری همواره در حال تحول است. به نظر شما، چه روندها یا فناوری‌های نوظهوری آینده این حرفه را شکل خواهند داد و شما چگونه از آن‌ها جلوتر می‌مانید؟

پایداری، بدون شک، گفت‌وگوی تعیین‌کننده در معماری امروز است. همکاری با مهندسان برای بهینه‌سازی عملکرد زیست‌محیطی ساختمان ضروری است و ما به‌عنوان طراح، مسئولیم که پایداری را در کار خود لحاظ کنیم. اما به نظر من، معماری هرگز نباید در قید یک دستور کار صرفاً فنی یا پایدار محدود شود. یک ساختمان نباید فقط به شکل پایدار عمل کند—بلکه باید به معنای واقعی کلمه حضور داشته باشد.

در هسته خود، معماری یک تمرین فرهنگی و مادی است، رشته‌ای که به همان اندازه به شعر وابسته است که به دقت. من به معمارانی علاقه‌مندم که آن را تقریباً به‌عنوان یک شکل هنری تلقی می‌کنند—کسانی که فضا، ماده و اتمسفر را با حسی تقریباً مجسمه‌وار خلق می‌کنند.

به معمارانی مانند آن هولتروپ، اسمیلجان رادیچ، جونیا ایشیگامی فکر کنید—طراحانی که می‌فهمند معماری در مورد دنبال کردن ترندها نیست، بلکه در مورد خلق چیزی با عمق، حضور و ماندگاری است. زیرا معماری، ذاتاً، یک رشته کُند است. با سرعت مد حرکت نمی‌کند و نباید هم بکند. من به این باور دارم که باید به آنچه الهام‌بخش شماست وفادار بمانید—رویکردی شخصی که در طول زمان، همچنان مرتبط، تأثیرگذار و معنادار باقی بماند.

توصیه‌ای برای معماران جوان و دفاتر معماری نوپا

به نظر شما، مؤثرترین عناصر برای موفقیت و رشد دفاتر معماری نوپا که به دنبال تثبیت هویت خود هستند، چیستند و معماران جوان برای پیشرفت در این زمینه، چه ویژگی‌ها یا ذهنیت‌های کلیدی را باید پرورش دهند؟

برای دفاتر معماری نوپا، بزرگ‌ترین چالش همیشه طراحی نیست—بلکه بقاست. یافتن مشتری و ایجاد جریان نقدی پایدار، آزمون واقعی است. در حالی که استعداد هرگز کم نیست، اداره یک دفتر معماری به مجموعه‌ای کاملاً متفاوت از مهارت‌ها نیاز دارد. راز کار در متعادل‌سازی پروژه‌هایی است که درآمد لازم برای ادامه فعالیت را تأمین می‌کنند با پروژه‌هایی که جاه‌طلبی خلاقانه و دیدگاه معماری شما را ارضا می‌کنند.

بیایید صادق باشیم: راه‌اندازی یک دفتر معماری فوق‌العاده دشوار است، به‌ویژه زمانی که از پیشینه‌ای ممتاز نمی‌آیید. سیستم خراب است و معماران جوان اغلب مجبور به رقابت در پایین‌ترین سطح می‌شوند، قیمت‌ها را کاهش می‌دهند تا فقط وارد بازار شوند. این یک چشم‌انداز سخت و رقابتی است که در آن گاهی بقا خود یک دستاورد به نظر می‌رسد. این وضعیت محیطی را ایجاد می‌کند که نه‌تنها برای دفاتر جدید چالش‌برانگیز است—بلکه کاملاً خصمانه است. اما به‌طرزی شگفت‌انگیز، آن‌هایی که پایداری می‌کنند و راه‌هایی برای تعادل بین عمل‌گرایی و رویکرد شاعرانه پیدا می‌کنند، موفق می‌شوند فضایی برای خود خلق کنند.

توصیه به خود جوان‌تر

اگر می‌توانستید به ده سال پیش برگردید، چه توصیه‌ای به خود جوان‌ترتان در آغاز مسیر حرفه‌ای می‌دادید؟

در حالی که مدرکم را تغییر نمی‌دادم—زیرا مرا با مجموعه‌ای متنوع از مهارت‌های سطح بالا مجهز کرده است—گاهی آرزو می‌کنم که زودتر در زندگی، مسیرهای خلاقانه دیگری را کاوش کرده بودم. معماری بی‌شک جذاب است و فرصت طراحی ساختمان‌های عمومی با آزادی نوآوری، بدون تردید، یکی از پرارزش‌ترین نقش‌هایی است که می‌توان به آن آرزو کرد. اما واقعیت این حرفه گاهی می‌تواند ناامیدکننده باشد. اغلب دنیایی است که با فرهنگ سمی، ساعات کاری طولانی و دستمزدی که تقریباً با تلاش مورد نیاز همخوانی ندارد، مشخص می‌شود.

چند چیز هست که ای کاش زودتر می‌دانستم. اول، مسیر تبدیل شدن به یک معمار کاملاً واجد شرایط، غیرضروری طولانی به نظر می‌رسد. مدرک کارشناسی ارشد اجباری اغلب به‌مثابه تمرینی در افزونگی است و بسیاری از فارغ‌التحصیلان تازه‌کار را با چیزی بیش از دانش نظری و مهارت‌های عملی اندک برای به‌کارگیری، رها می‌کند. دوم، پس از شش سال تحصیل، حقوق اولیه اغلب آنقدر پایین است که هزینه‌های زندگی اولیه را، به‌ویژه در شهری مانند لندن، پوشش نمی‌دهد. این یک وضعیت ناپایدار است و بسیاری از معماران جوان به حمایت مالی والدینشان وابسته‌اند—که به‌سختی بنیانی برای بزرگسالی مستقل است.

مؤسسه سلطنتی معماران بریتانیا (RIBA) باید بیشتر برای دفاع از این متخصصان جوان تلاش کند. برنامه جدید Architecture MSci (ARB Part 2 & 1) بارتلت، که زمان تحصیل را به فقط چهار سال فشرده می‌کند، گامی در جهت درست به نظر می‌رسد. اگر قرار بود دوباره شروع کنم، قطعاً انتخاب من همین برنامه می‌بود. توصیه‌ام به خود جوان‌ترم این است که در دهه ۲۰ زندگی‌ام، با کار در دفاتر معماری مختلف، تا حد امکان تجربه کسب کنم. همه‌گیری کووید توانایی من برای جابه‌جایی بین شرکت‌ها را مختل کرد، اما معتقدم که حرکت کردن برای کشف اینکه کدام حوزه‌های طراحی واقعاً با شما صحبت می‌کنند، ضروری است. و در نهایت، خوشحالم که خودم را به یک مسیر شغلی محدود نکردم.

با کار در زمینه‌های متعدد، توانسته‌ام ایده‌هایم را در مقیاس‌ها و از طریق رسانه‌های مختلف بیان کنم. کار به‌عنوان طراح ارشد در دفتر معماری زاها حدید، تنها یک فصل از داستان من است. من همچنین سال‌ها در دانشگاه فعالیت کرده‌ام و در اوقات فراغتم با طراحان مد در پروژه‌های انیمیشن همکاری داشته‌ام. زیرا در پایان روز، زیبایی یک حرفه خلاقانه در دنبال کردن یک خط مستقیم نیست، بلکه در ترسیم مسیر خودتان است—مسیرِی که از میان اشتیاق، سختی و دوز سالمی از بازآفرینی عبور می‌کند.

دانلود نسخه اصلی مصاحبه به میزبانی زورا

«همان‌طور که این گفتگو را رونمایی کردیم، منتظر گفت‌وگوهای آتی در مجموعه معماران فردا باشید؛ مجموعه‌ای که توسط زورا گردآوری شده و شامل چهره‌های برجسته‌ای از مؤسسات معتبر مانند دفتر معماری زاها حدید، فاستر و شرکا، گروه بیارکه اینگلس، UNStudio و دیگر نمادهای در حال بازتعریف چشم‌انداز طراحی است.

فایل مصاحبه به زبان انگلیسی و نسخه اصلی به میزبانی زورا ، قابل مشاهده و دانلود است. به ما همراه باشید تا هنر معماری و الهاماتی را که به‌آرامی راه را برای فردا هموار می‌کنند، گرامی بداریم.

Architects of Tomorrow-Zora-Sonia Magdziarz


منبع: Zora


امتیاز ما