از معماری تا ساخت و ساز؛ روایتی از یک زوج معمار در بارسلونا

از معماری تا ساخت و ساز؛ روایتی از یک زوج معمار در بارسلونا

اختصاصی کانون معماران و شهرسازان: آیا تابه‌حال معماری را بدون کارفرما تجربه یا تصور کرده‌اید؟ بدون پروپوزال‌های خسته‌کننده، سرخوردگی در مذاکرات جنجالی تعیین قیمت، گفتگو‌های تلفنی طولانی در مورد جزئیات، شب بیداری‌های تحویل پروژه و مشکل‌های لحظه آخری! در این مقاله قصد داریم روایت زوج جوان اسپانیایی را که با این چالش‌ها کنار نیامدند و مسیر خودشان را از معماری تا ساخت و ساز طی کردند، بپردازیم. آن‌ها اکنون بطور میانگین سالانه ۱۲ پروژه خریداری و به طراحی ساخت آن مشغول می‌شوند. اگر شما هم علاقه‌مندید کسب ‌و ‌کار خدمت‌محور معماری خودتون رو به کسب‌ و ‌کار محصول‌محور تبدیل کنید، با ما همراه باشید.

 

کاری که آن‌ها انجام داده‌اند شگفت‌انگیز است: اما کار دشواری نیست. تمام آنچه نیاز داشتند، تغییر ذهنیت، صبر و انگیزه و علاقه‌مندی به انجام آن بود. این مقاله حاصل گفتگو با الکس و استر در مورد تجارب شخصی‌شان و درس‌هایی است که از آن آموخته‌اند.

زوج معمار اسپانیایی

محصولات، محصولات، محصولات

وقتی وارد یک سوپرمارکت می‌شوید و یک نوشیدنی می‌خرید، می‌توانید دوباره برگردید و چنین چیزی بگویید؟

“طعم خوبی داشت اما من ترجیح می‌دهم، رنگ بطری آن بجای قرمز، زرد باشد. لطفا این تغییر را برای من انجام دهید”

یا چیزی مانند این؟

“من ۹۰ درصد پول نوشیدنی را پرداخت می‌کنم و آن را می‌نوشم، اگر طعم خوبی داشت باقی پول را پرداخت می‌کنم”

مطمئنا این کار را نمی‌کنید!

چرا؟ چون شما حینِ خرید، با یک محصول تمام شده روبرو هستید. برای خریدار و فروشنده کاملا واضح است که شما باید هزینه کامل محصولی را که جزئیات آن مشخص است پرداخت و آن ‌را دریافت کنید. شما بر اساس انتظارات خودتان و اطلاعاتی که در مورد یک محصول دارید، خرید می‌کنید.

پس چرا بسیاری از معمارن به بهانه اینکه پروژه باب‌میل کارفرما نبوده، با داستان تکراری “یه تغییر کوچولوی دیگه می‌خوام” در روند طراحی‌شون مواجه‌اند. یا درصدی از هزینه طراحی پروژه رو نمی‌تونن از کارفرما دریافت کنند؟

تفاوت در نوع کسب ‌و کار معماری است که عموماً به عنوان یک خدمت ارائه می‌شود و تغییر‌پذیر بودن چیزی که ارائه شده، نکته آزار دهنده‌ای برای معماران است.

تله ی کسب و کار خدماتی

سال ۲۰۰۹، الکس و استر یک کسب‌ و کار خدماتی معمولی معماری را اداره می‌کردند. آنها تحصیل‌کرده معماری بودند و طراحی معماری، نقشه ساختمان، طوفان فکری و ایده پردازی روند معمولی کارشان بود. این شغلی است که دوره تحصیلی آن را گذرانده بودند.

اما دو چیز طبق برنامه پیش نرفت!

نخست اینکه در همان سال، اقتصاد جهانی سقوط کرد. اسپانیا با یکی از بزرگ‎ترین حباب‌های بازار مسکن در اروپا روبرو بود. به‌همین دلیل، تقاضای بسیار کمی برای خدمات معماری وجود داشت.

موضوع دوم این بود که، آن‌ها با اندک مشتری‌های باقی‌مانده به تفاهم نمی‌رسیدند. زوج معمار با تمام وجود و شبانه روزی وقت خود را صرف ایده پردازی و طراحی می‌کردند و در نهایت کارفرما‌ ها بدون توجه به این موضوع، درخواست تغییرِ طرح را داشتند. این یعنی صرف زمان بیشتر و بالطبع هزینه بیشتر، که کارفرما ها نمی‌‌پذیرفتند! آنچه باید به عنوان کاری خلاق، جالب و سودآورد بود، منبع واقعی استرس و فشارِ دائمی شده بود.

این داستان زمانی متوقف شد که آنها با یک مشتری دیکتاتور (نوعی مشتری که هرگز به عقاید و نظر های شما گوش نمی‌دهد) به اختلاف نظر رسیدند.

الکس: “ما دیگر نمی‌توانستیم این کار را انجام دهیم. آنقدر ناامید شده بودیم که نمی‌توانستیم آن چیزی را که واقعاً دوست داریم طراحی کنیم و انجام دهیم. در عوض، ما مجبور بودیم با محدودیت بودجه، مهلت‌های زمانبندی، فشار تحویل و مسائلِ سختِ معماری درگیر شویم. رویای ما برای انجام پروژه‌های خلاقانه و تمرکز بر معماری واقعی از بین رفته بود. ما باید این وضعیت را تغییر می‌دادیم.”

از معماری تا ساخت و ساز

الکس و استر تصمیم گرفته بودند تا تغییری در این روند به‌وجودآورند. آن‌ها مشغول طوفان‌فکری برای پیدا کردن ریشه این ناامیدی شدند.

زوجِ معمار به این نتیجه رسیدند که مشتری‌ها نقش گلوگاه را در کسب و کار آنها بازی می‌کنند. برای معماران، مهندسان و پیمانکاران مسائل کوچکی وجود دارد که لازم باشد همدیگر را درک کنند. آن‌ها به یک زبان صحبت می‌کنند. همه آن‌ها می‌فهمند که اگر در طول پروژه چیزی عوض شود، عواقب آن بسیار زیاد است. همچنین ممکن است تغییراتِ دیگری به دنبال داشته باشد که زمان تحویل پروژه و بودجه را افزایش دهد.

مشتری‌ها ذهنیت درستی از این موضوع ندارند.

الکس و استر تصمیم گرفتند بدون مشتری کار کنند!

آنها جریان پروژه را معکوس کردند:

از:

مشتری => معمار => پیمانکار

به:

معمار => پیمانکار => مشتری

به عبارت دیگر  آنها کل روند را بدون درگیری با مشتری پیش‌می‌برند. و پس از اتمام پروژه آن ‌را همچون محصولی در فروشگاه به فروش می‌رسانند. به این ترتیب، تنها مکالمه آنها با مشتری چنین است: هر آنچه می‌بینید، چیزی است که بعد از خرید دریافت خواهید کرد.

الکس: “اغلب مشتری‌ها با دستورالعملی برای تماس‌های بی‌مورد، بحث‌ها، مسائل مربوط به بودجه، مهلت‌های قانونی، استرس، سوتفاهم و… بالای سرِ ما بودند. ما به‌دنبال راه‌هایی بودیم که دوست ‌داشتیم – طراحی و خلاقیت واقعی – اما بدون مشتری‌هایی که ما را درگیر کنند. ما روند کار را برگرداندیم: پروژه‌ای را با مهندس‌ها و پیمانکار‌ها و با زبانی مشترک پیش‌ می‌بردیم و می‌فروختیم. به عبارتی دیگر، ما ساخت و ساز هم انجام می‌دادیم.

تغییری به سمت اهداف

این یک تغییر کوچک در ذهنیت بود، اما خروجی‌اش می‌تواند زندگی رو دگرگون کند! الکس و استر درحال‌حاضر پروژه‌های خودشان را انجام می‌دهند. طوری کار می‌کنند که دوست دارند، در کارشان خلاقیت را به اندازه‌ای که فکر می‌کنند نیازه است، دارند. با ریتم و روندی که ترجیح می‌دهند. با بودجه‌ای که خودشان تعیین می‌کنند. برنامه زمان‌بندی که بنظرشان منطقی است. هیچ‌کس به هیچ‌وجه جلوی خلاقیت‌شان را نمی‌گیرد.

تنها چیزی که باید در نظر بگیرند، این است که طوری پیش‌بروند که در‌نهایت، پروژه را با سود، به‌فروش برسانند. باقی کار‌ها را همچون پرنده‌ای آزاد در بهشت انجام می‌دهند.

الکس: “اگر پروژه جدیدی را شروع کنیم و برنامه‌ریزی کنیم که کار بازسازی ۳ ماه دیگر به پایان برسد، اما ۳ ماه و یک هفته طول بکشد، هیچ‌کس اهمیتی نمی‌دهد. این مشکلِ خودِ ماست. هیچ مشتری‌ای بخاطر تاخیر، به‌دنبال پیگیری مسائل حقوقی نخواهد بود.

همچنین، اگر اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ دهد، که همیشه اینگونه است (دنیا فقط عالی نیست)، ما تنها با پیمانکاران دررابطه با موضوع صحبت خواهیم کرد. بهترین راه‌حل را برای مشکل پیدا و آن ‌را اجرا می‌کنیم. نیازی نیست سعی کنیم برای مشتری توضیح دهیم که چرا اولین ایده او دیگر امکان پذیر نیست و به دلیل مشکلات خارجی‌ای که از کنترل ما خارج است، با مشتریان ناراحت مواجه شویم. این به معنای واقعی کلمه باعث صرفه‌جویی در روزهایی است که با بحث‌های بی‌پایان و تماس‌های تلفنی طولانی از دست می‌دادیم. ما می‌توانیم بسیاری از موارد از میانبر پیش‌رویم و پروژه‌ها بسیار سریعتر و کارآمدتر انجام می‌شوند. ما در مدت‌زمان کوتاهی ارزش عظیمی ایجاد می‌کنیم.”

به‌طور‌کلی، کار روزمره آن‌ها هنوز معماری است (که در واقع همان کاری است که آنها می‌خواهند انجام دهند و آنچه را که برای آن مطالعه کرده‌اند) است، اما تقریباً هرگز استرس، فاکتورهای پرداخت نشده، داد زدن مشتری و مهلت مقرر را تجربه نمی‌کنند.

نحوه کار: چطور  زندگی دو معمار با خرید و فروش آپارتمان، لذت‌بخش‌تر شده

اول، آنها چشم‌شان را برای یک فرصت خوب (آپارتمان، خانه، ساختمان و …) جهت خرید و طراحی و بازسازی، باز نگه ‌می‌دارند. قیمت خرید و ارزشی که در آینده می‌شود به آن اضافه کرد اهمیت زیادی دارد. هر چه قیمت اولیه پروژه پایین‌تر و پتانسیل ایجاد ارزش افزوده روی پروژه بیشتر باشد، نتیجه بهتری حاصل خواهد شد.

پس از خرید، آنها فرایند تحقیق در مورد چگونگی خلق بیشترین ارزش‌افزوده برای پروژه را آغاز می‌کنند. این موضوع برای فضای داخلی ساختمان‌ها هم صدق می‌کند (به عنوان مثال: چطور آپارتمان را طراحی کنیم تا همه اتاق‌ها به بهترین و کارآمدترین شکل، مورد استفاده قرار گیرند. همینطور برای بخش بیرونی ساختمان (مثال: ما در چه محله‌ای هستیم و مشتری آینده ساختمان چه کسی است و چطور می‌توان او را جذب کرد).

الکس: “هنگام خرید ، می‌توانیم کمی در مورد قیمت مذاکره کنیم، اما سود واقعی حاصل از ارزشی است که هنگام تغییر ایجاد می‌کنیم. یک آپارتمان قدیمیِ بدون روح، تبدیل به یک خانه گرم و دعوت کننده برای زندگی می‌شود. در ابتدای کار، ما سعی می‌کردیم تا حد امکان تغییرات کمتری را انجام دهیم و سپس پروژه را بفروشیم تا پول خود را بدست آوریم. این کار جواب نمی‌دهد، با این روش ما از دانش خود به عنوان معمار، حداکثر استفاده را نمی‌کنیم. “

طراحی برای مشتری فرضی منحصر‌به‌فرد

آنها در طول پروژه، همیشه مشتری آینده خود را در ذهن دارند. آنها شخص یا موقعیت بسیار خاصی را تصور می‌کنند. این ممکن است به ویژه “زن و شوهر مهاجران آلمانی با ۲ فرزند ۸ و ۱۱ ساله که به بارسلونا نقل مکان می‌کنند” باشد. این روند، تصمیم‌گیری در طول پروژه را آسان‌تر می‌کند (آیا این مهاجر آلمانی واقعاً این را می‌خواهد؟).  اطمینان حاصل می‌کنند که تمام جنبه‌های پروژه، حولِ یک محور باشد تا از تصمیمات ناهماهنگ اجتناب کنند.

الکس: “ممکن است برای شما عجیب به نظر برسد، اما برای پروژه فعلی ما در مورد کلمات کلیدی”موج سواری” و “لس آنجلس” فکر و کار می‌کنیم. آپارتمانی که روی آن کار می‌کنیم، یک بالکن زیبا و منظره‌ای از دریای وسیع دارد و موج سواری را به من یادآوری می‌کند. اگرچه در پایان، ممکن است مشتری اصلا موج سوار نباشد، اما با مشتریان زیادی مواجه شده‌ایم که پروژه را می‌خرند و توجه چندانی با آنچه در طول پروژه در ذهن داشتیم ندارند.

با در نظر گرفتن یک شخص یا زمینه‌ای خاص، می‌توانیم برای آن‌نوع شخصیتِ خاص، ارزش زیادی ایجاد کنیم و اغلب اوقات اولین باری که آنها از آپارتمان بازدید می‌کنند، وضعیت مشخص می‌شود. یا اصلاً علاقه‌ای ندارند یا بلافاصله به خانه جدیدشان چشمک می‌زنند! در بعضی موارد ما فقط می‌دانستیم که آنها لحظه ورود به ساختمان آن را خریداری می‌کنند. شخصیت آنها کاملاً با چیزی که ساخته‌ایم مطابقت دارد. نکته خوب این است که در چنین شرایطی قیمت برای خریدار کمتر مطرح می‌شود. آنها هنگام ورود، خود را در خانه احساس می‌کنند، بنابراین واقعاً آن خانه را می‌خواهند – قیمت در درجه دوم قرار می‌گیرد. “

در گذشته ، الکس و استر شخصا پروژه‌های خود را می‌فروختند ، اما اخیراً این پروژه‌ها را به شرکت‌های مشاور املاک واگذار کرده‌اند.

به نوعی می‌توان گفت، الکس و استر در حال انجام معماری خلاقانه و بدون مشتری هستند :- )

اخیراً، آنها بدون پیگیری دقیق از پیمانکاران، بیشتر و بیشتر کار می‌کردند. این به این دلیل است که با گذشت زمان، آنها تیم بزرگی از کارگران را تشکیل داده‌اند که با اعتماد متقابل با آنها همکاری می‌کنند. آنها به یک زبان صحبت می‌کنند، از یک شهر هستند و اکنون سال‌ها یکدیگر را می‌شناسند. این امر نیاز به مدیریت خُرد، تماس تلفنی، بی‌اعتمادی، مجازات‌ها، مهلت مقرر، مذاکرات، تأخیر پرداخت فاکتور و سایر هزینه‌های اضافی را کاهش می‌دهد. همه می‌توانند بر اصل و پروژه تمرکز کنند.

من هنگام مصاحبه با الکس فهمیدم که او و استر زندگی و سرگرمی خود را در وهله اول قرار می‌دهند. کاری که انجام می‌دهند مهم نیست، آنها ابتدا می‌خواهند از کاری که انجام می‌دهند لذت ببرند. این چیزی است که من در مورد آنها بسیار دوست دارم.

من دیده‌ام که او و استر چقدر خوشحال هستند. آنها می‌خواهند زندگی خاصی داشته باشند، احساسات و عقاید خاصی دارند و کسب ‌و ‌کار معماری خود را به “موتوری” تبدیل کرده‌اند كه در خدمت زندگی آنها باشد و نه برعکس! در حال‌حاضر، آنها ۲ نفر هستند، در هر سال کم‌و‌بیش ۱۲ پروژه انجام می‌دهند (هر ماه یک مورد) و مانند دیوانه‌ها از زندگی لذت می‌برند. در حال‌حاضر، آنها هیچ دلیلی برای رشد، استخدام افراد بیشتر، انجام پروژه‌های بیشتر و درآمد بیشتر ندارند. صاحب شغلی هستند که برای آنها کار می‌کند (و نه برعکس) و از هر دقیقه آن لذت می‌برند.

بزرگترین تفاوت

من از الکس پرسیدم که بزرگترین تفاوت بین ۵ سال قبل و امروز چیست.

پاسخ او کوتاه بود اما حرف‌ها برای گفتن داشت: “تماس‌های تلفنی”.

بدون شرح.

:- )

اولین پروژه آنها و برخی از درس‌های آموخته شده از یک راه سخت

در واقع، این چیزِ خوبی بود که آخرین مشتری آنها یکی از آزار دهنده‌‌ترین افرادی بود که باید برای آنها کار کنند. چرا؟ زیرا باعث شد الکس و استر برای تبدیل کسب‌و‌کارشان به یک محصول، مصمم شوند. مهم نیست چطور و به چه قیمتی، آنها توانستند از مدل قدیمی خود به مدل جدید برسند.

آنها ۱۰۰ هزار دلار در بانک نداشتند تا اولین پروژه خود را آغاز کنند. بنابراین فقط یک گزینه باقی مانده بود. آنها برای اینکه پول کافی برای سرمایه‌گذاری در اولین پروژه خود داشته باشند، اتاق زیر شیروانی خود را که در اطراف بارسلونا بود، می‌فروشند. نیمی از این پول در اولین پروژه آنها سرمایه‌گذاری شد.

این دیوانگی به نظر می‌آید، درست است؟

الکس: “خوب ، در واقع دیوانگی بود! اما راهی دیگری وجود نداشت. این انتخابی بین ناامید ماندن در کار روزمره، یا تغییر وضعیت بود. همه چیز در طرز فکر است. با یک ذهنیت مصمم و تمایل به کار سخت و ادامه کار، مطمئن بودم که می‌توانیم موفق شویم. مطمئناً ساده بود که فقط ساعت خود را با پول معامله کنیم، اما این کاری نبود که بخواهیم در بلند مدت انجام دهیم. به تعویق انداختن تصمیم تغییر مدل کسب‌و‌کارمان مانند این است که خودمان را گول بزنیم. “

و اگر فکر می‌کنید فروختن خانه شخصی بری شروع اولین پروژه خود، دیوانگی است. پس دست نگه دارید

یک هفته بعد از تاریخی که الکس و استر این کار را انجام دادند، برادران لیمان[۱] اعلام ورشکستگی کردند و اقتصاد جهانی فروپاشید!

[۱]: برادران لیمان، چهارمین بانک سرمایه‌گذاری در ایالات متحده آمریکا بود، که در زمینه مدیریت سرمایه‌گذاری و بانکداری اختصاصی فعالیت می‌کرد و در پی بحران مالی ۲۰۱۲–۲۰۰۷ در تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۸ اعلام ورشکستگی نمود، که بزرگترین ورشکستگی در تاریخ ایالات متحده به‌شمار می‌آید.

مشکلات اقتصادی

مشکلاتی که سدِ راه آنها نشد!

بخاطر شرایط اقتصادی، اولین پروژه آنها به راحتی فروخته نشد. آنها کمی عصبی شدند. با‌این‌وجود، از زمان اتمام پروژه و آماده شدن‌اش برای فروش، آنها هیچ کاری نداشتند جز اینکه منتظر بمانند تا اولین پروژه خود را بفروشند. هنوز نیمی دیگر از پس‌انداز خود را داشتند و بجای انتظار ناامیدانه، با پروژه دوم خود شروع کردند.

و آن پروژه دوم خیلی راحت فروخته شد.

این به آنها مقداری پول (و اعتماد به نفس!) داد تا سومین پروژه خود را آغاز کنند. و چهارمین و پنجمین و …

با گذشت زمان، آنها فهمیدند که به محض داشتن پورتفولیو معماری کوچک از پروژه‌های خود، در یک ماه حداقل یکی از پروژه‌ها خرید می‌شود. فقط این واقعیت که شما در “پورتفولیو” خود آپارتمان‌های مختلفی دارید، اطمینان حاصل می‌کند که یک ورودی مالی ثابتی بطور مداوم برای شما در جریان است.

اولین پروژه الکس و استر

الکس: “بعد از آن، ما فهمیدیم دلیل اینکه اولین پروژه‌مان به‌راحتی فروخته نشد، این بود که ما تغییرات جدی ایجاد نکرده بودیم. ما آن را خریدیم، ۲ یا ۳ تغییر کوچک انجام دادیم، و سپس تصمیم گرفتیم آن را بفروشیم. این اشتباه است. چه دلیل وجود دارد که مردم از ما خرید کنند؟ آپارتمان متوسط زیادی برای فروش در اینترنت وجود دارد.

افراد می‌توانند قیمت‌ها، مکان‌ها و سایر موراد دلخواه خود را فیلتر کنند و هشدارهای ایمیل را در حالت فعال بگذارند تا بهترین مورد‌ها برایشان به نمایش در‌آید. ما با ۱۰۰۰ آپارتمان دیگر رقابت می‌کردیم. بعداً، ما دیدیم که هرچه دانش خود را به عنوان معمار وارد بازی کنیم، ارزش بیشتری ایجاد می‌کنیم و پروژه‌هایی منحصر‌به فرد خلق می‌کنیم. این باعث می‌شود که بعداً بتوانید به راحتی بفروشید. ما دیگر با آپارتمان “متوسط” در بارسلونا رقابت نخواهیم کرد. ما هر یک از تحولات را منحصر به فرد کرده و از جمعیت متمایز خواهیم شد.

مدرک می‌خواهید؟ برای منظور من از صفحه پروژه‌های آنها دیدن کنید …

سایت زوج معمار اسپانیایی

آنها برای چند پروژه اول خود، ارزانترین آپارتمان‌های ممکن در بارسلونا و اطراف آن انتخاب کردند. یافتن آنها آسان است. در هر وب سایت املاک، با تعیین منطقه جغرافیایی خود و فیلتر کردن ارزان‌ترین آپارتمان یا خانه‌های فروشی. از آنجا که شما برای خودتان خانه نمی‌سازید، بلکه خانه آینده برای دیگری است، لازم نیست محدوده جستجوی خود را برای اولین پروژه، به موارد دلخواه خود محدود کنید.

این فقط احتمال پیدا کردن اولین معامله ارزان را کاهش می‌دهد. برای هر منطقه و محله در بارسلونا و اطراف آن، همیشه افرادی وجود دارند که دلیل خوبی برای خرید درست در اینجا دارند. اگر احساس می‌کنید قیمت درخواستی برای آن مورد خاص به اندازه کافی پایین است و فرصت‌های زیادی برای خلق ارزش مشاهده می‌کنید، به دنبال آن باشید. نگران نباشید، شما آن را بیشتر بررسی خواهید کرد.

بعداً، پس از اولین سود خود، آنها با قیمت‌های بالاتری ادامه دادند، بجای تمرکز روی ارزانترین پروژه، معطوف به پروژه‌هایی با بیشترین پتانسیل (جایی که می‌توانند بیشترین ارزش را ایجاد کنند) شدند.

در اینجا درس‌هایی که به سختی و در اولین پروژه خود به دست آوردند آمده:

  • فقط اگر دیوانه‌وار تصمیم و انگیزه دارید، می‌توانید این کار را انجام دهید
  • ذهنیت شما همه چیز است
  • هرچه تعداد بیشتری از پروژه‌ها را در کارنامه خود داشته باشید، احتمال بیشتری وجود دارد که یکی از آنها به‌فروش برسد
  • دیر یا زود، کسی خرید خواهد کرد – زمان در کنار شماست
  • هرچه ارزش بیشتری ایجاد کنید، پول بیشتری کسب خواهید کرد
  • تقریباً در دو پروژه اول شما به همه‌چیز و نتیجه گرفتن شک دارید، اما از پروژه سوم به بعد، همه چیز سریعتر، روانتر و با اطمینان بیشتری پیش می‌رود
  • نتیجه گرفتن از اولین پروژه باعث افزایش انرژی، اعتماد‌به‌نفس و تمایل به ادامه کار می‌شود – و پول در میارید :- )
  • برای چند پروژه اول خود، سعی کنید منطقه جغرافیایی خود را گسترش دهید تا بتوانید فرصت‌های ارزان را پیدا کنید (و خطر را کاهش دهید)
  • فقط آن را انجام دهید! (just do it!)

می‌خواهید شروع کنید؟ اولین پروژه خود را از کجا پیدا کنید؟

در آغاز، الکس و استر به دنبال آپارتمان‌هایی بودند که هر کسی آنها را جستجو کند: آنلاین. و این یک مکان عالی برای شروع است. بزرگترین توصیه‌ای که الکس در اینجا به من کرد این بود که خود را محدود به یک منطقه جغرافیایی خیلی کوچک نکنید. از نظر آنها، منطقه آنها شهر بارسلون و اطراف آن است. محدود شدن به یک منطقه در بارسلونا همچنین فرصت یافتن یک معامله خوب را محدود می‌کند. فرصت‌ها به طور تصادفی ظاهر می‌شوند و هرچه منطقه شما گسترده‌تر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که به فرصت‌های بهتری دست پیدا کنید.

بعد از چند پروژه اول آنها، این‌کار آسان‌تر شد (مانند هر چیز دیگری در زندگی). آنها افراد مناسب، آژانس‌های املاک و راه‌های تعیین معاملات خوب را شناختند. از آنجا که آنها سالانه بیش از ۱۲ آپارتمان می‌فروشند، به طور متوسط ماهانه یک واحد آپارتمان می‌خرند. این روزها، آژانس‌های املاک با فرصت‌های خوب مستقیماً با آنها تماس می‌گیرند.

عجله نکنید زمان به نفع شماست. هرچه بیشتر بدانید، معامله بهتری خواهید یافت. چند هفته یا ماه به اطراف بگردید، هشدار‌های ایمیل خود را در برخی از سایت‌های املاک و مستغلات تنظیم کنید و با قیمت‌های معمولی آشنا شوید، بنابراین می‌توانید فرصت‌های جدید را با یکدیگر مقایسه کنید، با دیگران که قبلاً این کار را انجام داده‌اند صحبت کنید و مراقب باشید. من مطمئن هستم که در عرض ۳ – ۴ ماه شما یک گزینه خوب پیدا خواهید کرد. پس فقط دنبالش بروید، هیچ‌کس بدون پریدن در آب شنا را یاد نگرفته است!

 

در ادامه این مطلب را بخوانید:

چگونه پروژه معماری بگیریم؟

 

 

من شخصاً داستان الکس و استر را دوست دارم و فکر می‌کنم توصیه‌های خوبی ارائه دادند. امیدوارم شما هم.

نظر شما در مورد این روایت چیه؟

منبع: archisnapper.com

رضا دهقان

Leave A Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *